عمومی

این همان چیزی است که فرسودگی شغلی استارت آپی به نظر می رسد

این همان چیزی است که فرسودگی شغلی استارت آپی به نظر می رسد

چند هفته پیش، در یک استارتاپ رویداد سرمایه گذار– اولین باری که بعد از گذشت چند سال به صحنه محلی بازمی گردم–وقتی توسط یکی از دوستان سرمایه‌گذارم که در  بذر شرکت برایان.

که سرمایه گذاری هشت سال پیش بود. شرکت خوب کار می کرد، بهتر از این که واقعاً خوب بود، و سرمایه گذار همه لبخند می زد، اما برایان به وضوح  ناراحت کننده. ببینید، آن دو در مورد آینده بحث می کردند و برایان خوشحال نبود.

سرمایه گذار، مرد مسن تری که قبلاً همه چیز را دیده بود، در حالی که برایان کار را تمام می کرد، به نشانه همدردی سر تکان می داد. مشروح نگرانی هایش و از آنجایی که من به تازگی قدم زده بودم، سرمایه‌گذار تصمیم گرفت که برایان فرد مناسبی هستم تا در مورد قدرت بخشیدن به فرسودگی کارآفرینی اجتناب‌ناپذیر صحبت کند.

به گذشته، احتمالاً نباید آنچه را که گفتم می‌گفتم. اما حداقل این حقیقت بود.

حساب

برای من، لحظه حسابرسی دو سال پیش اتفاق افتاد، زمانی که من نزول اولیه خود را به آستین آغاز کردم، جایی که در کمتر از ۲۴ ساعت در SXSW در مورد فناوری که استارت‌آپ ما در راه رسیدن به آن پیشگام بود سخنرانی می‌کردم. توسط یک شرکت سهام خصوصی خریداری شده است.

مدیر عامل استارت آپ ما، شریک من در طول سفر هفت ساله، شرکت را ترک کرده بود. سه ماه زودتر اکنون، «تفاوت‌های استراتژی» جزئی بین ما و خریدارها – نوعی که با هر خریدی همراه است – در شرف ایجاد شکاف بود و من را در برابر شرکت میلیارد دلاری PE تنها می‌گذاشت.

چند وقت پیش دیگر سرگرم کننده نبود و اکنون به آینده و نقشی که می خواستم در آن بازی کنم مربوط می شد. . زمانی که پروازم به آستین چهار ساعت قبل از آن پرواز کرده بود، از ادامه مبارزه خوب کاملاً راضی بودم. زمانی که به زمین رسیدیم، می دانستم که کارم تمام شده است.

و من هنوز صحبتی برای انجام دادن داشتم. .

هر روز قرار نیست مورد علاقه شما باشد 

یکی از جمله‌هایی که در آن استارت‌آپ به آن شهرت داشتم، چیزی بود که وقتی اولین قرارداد فروش بزرگ خود را امضا کردیم، گفتم – موردی که فناوری فوق‌العاده ما را در معرض دید عموم قرار می‌داد. قرار بود این فروش در پایان ماه مه بسته شود، اما مانند همه معاملات، به تعویق افتاد و تا اواسط ژوئن بسته نشد، و ما را مجبور کرد تا برای رسیدن به مهلت غیرقابل تغییر ۳۱ آگوست تلاش کنیم. 

/div>

در حالی که ما نیروها را گرد هم می آوردیم تا تابستان بی رحمانه ای با روزهای ۱۶ ساعته و انتظارات غیر واقعی را پشت سر بگذاریم، من صحبتم را با این به پایان رساندم. ساده لوحانه:

“ببینید. قرار نیست هر روز مورد علاقه شما در تابستان امسال باشد. وقتی این اتفاق افتاد، با ما صحبت کنید. با من صحبت کن. من چیزی را که می‌خواهی بشنوی به تو نمی‌گویم، اما ممکن است آنچه را که باید بدانی به تو بدهم.”

می‌توانستم آن را بهتر بیان کنم، اما باز هم حداقل حقیقت را می‌گفتم. و به موقع تحویل دادیم و لهش کردیم.

این رازی است که هیچکس به شما نمی گوید

پس از هر موفقیت بزرگ یا کوچک، در تجارت یا موارد دیگر، یک دوره بی‌درنگ به نسبت میزان کاری که برای رسیدن به آن لازم است، وجود دارد.

وقتی موفقیت آسان به دست می‌آید، وقتی از آن عبور می‌کنید، این ناامیدی یک اتفاق است، اگر اصلاً اتفاق بیفتد. و این نوع “موفقیت تصادفی” اتفاق خواهد افتاد و باید اغلب در مسیر دستیابی به اهداف نهایی استارت آپ شما اتفاق بیفتد. شما مشتری را جذب خواهید کرد که ندیدید که بیاید، یک سرمایه گذار تصادفی ظاهر می شود تا بیش از حد در دور شما اشتراک گذاری کند، آن کارمند باهوش تصمیم می گیرد که ترجیح می دهد برای شما کار کند تا اینکه در جای دیگری پول بیشتری بگیرد.

اما موفقیت‌های بزرگ، موفقیت‌هایی هستند که باید در تابستان ۱۶ ساعت در روز کار کنید تا حتی شانس دیدنشان را داشته باشید، وقتی ضربه بزنید و جشن خاموش شود، شما معمولاً با یک سوال زشت و منفرد می مانید:

این است همه چیز وجود دارد؟ آیا این چیزی است که من برای این خود را می کشم؟

با سن، تجربه و خرد، تأثیر این پوچی می تواند باشد. توضیح داد من هنوز آن را احساس می کنم، اما بیش از حد بدبین هستم – اجازه دهید آن را “عقل” بنامیم – که نگران آن احساس پوچی به عنوان چیزی غیر از یک پدیده طبیعی هستم که باید از آن عبور کنم. مثل زمانی که باید ساعت ۵ صبح از خواب بیدار شوم و می ترسم زنگ هشدار به صدا درآید. هنوز. در سن من.

اما وقتی جوان تر هستید – و من برایان را در حدود ۳۵ سالگی می چسبانم، پس بیایید آن را “جوانتر” نامید – دیدن گذشته از پوچی واقعاً دشوار است. این برای ورزشکاران همیشه اتفاق می افتد، افرادی که عموماً در اواسط ۳۰ سالگی به تمام اهداف زندگی خود می رسند. من با تعدادی از آنها صحبت کرده ام، و آنها به من می گویند سکوتی که به دنبال تشویق های بازنشستگی به وجود می آید، کر کننده است.

شما هدف شما نیستید

شما احتمالاً انتظار این را از یک ستون مشاوره نداشتید، اما من به شما می گویم که شما اهداف خود نیستید. ، دستاوردهای شما، و به خصوص نه شکست های شما. آنها بخشی از چیزی هستند که شما را به آنچه هستید می‌سازد، اما وقتی خودتان را با آنها تعریف می‌کنید، با آنها زندگی می‌کنید و می‌میرید. و وقتی می‌گویم “بمیر”، منظورم این است که وقتی آنها اتفاق می‌افتند، احساس رضایت بزرگی می‌کنی، اما همچنین از دست دادن.

“‘وقتی اسکندر وسعت قلمرو خود را دید، گریه کرد که دیگر جهانی برای تسخیر وجود ندارد. .”

اجازه نده فریبت دهم. این هانس گروبر از فیلم سخت بمیر است.

آیا این حرف درستی است که باید به یک کارآفرین گفت: میانه سفر بی رحمانه آنها؟

شاید. می دانم که از آن هواپیما در آستین پیاده شدم و یکی از بهترین سخنرانی هایم را انجام دادم. سپس حدود ۵۰ نفر را ملاقات کردم که در صف ایستاده بودند تا بعداً سؤال بپرسند. این یکی از بهترین روزهای زندگی من بود، در واقع.

نه از راه اندازی، که بعدا می آید. یا حتی بدون شکاف، وقتی به شهر برگشتم زشت تر شد. اما از اینکه ارزش خود را به ارزش گذاری استارتاپم گره بزنم، عذاب وجدان نداشتم. من اکنون این کار را به دلایلی انجام می‌دادم که در وهله اول شروع به انجام آن کردم – برای ساختن فناوری فوق‌العاده و پرتاب کردن آن موشک به ارتفاعی که می‌شد.

نظراتی که در اینجا توسط ستون نویسان Inc.com بیان شده متعلق به خودشان است، نه نظرات Inc.com.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
امکان ها مجله اینترنتی سرگرمی متافیزیک ساخت وبلاگ صداقت موتور جستجو توسعه فردی