آیا موفقیت مانع شما می شود؟ بردهای معمولی نیستندهمیشه شخصی برنده می شود
آیا موفقیت مانع شما می شود؟ بردهای معمولی نیستند
همیشه شخصی برنده می شود
من اخیراً در یکی از بزرگترین شرکت های فناوری در جهان مصاحبه کردم. یکی از موارد نادری بود که مدیر استخدام پیش من آمد. اگرچه این شرکت در زندگی من همه جا حاضر است، من هرگز به کار در آنجا فکر نمی کردم. در واقع، من آنقدر روی دیدگاهی که میخواستم باشم متمرکز شده بودم که ناخودآگاه پاسخ دادن را به تأخیر انداختم. وقتی این کار را انجام دادم، متوجه شدم که موقعیت هنوز باز است و مصاحبه ای ترتیب دادیم.
من انجام ندادم. فکر نمی کنم مصاحبه اول خیلی خوب پیش رفت، اما من به دور دوم رسیدم. همانطور که آماده میشدم، مشخص شد که دریافت این شغل درها را باز میکند و را پیشنهاد میکند. امنیت شغلی. هر چه بیشتر تمرین میکردم، بیشتر شروع به گذاشتن سهام در پیدا کردن کار کردم.
در طول سال گذشته، فکر زیادی در مورد کاری که می خواهم در آینده انجام دهم و انواع شرکت های رویایی می خواهم کمک کنم. در عین حال، من یک مادر مجرد هستم که دوقلوها را بزرگ میکند، بنابراین امنیت شغلی در یک شرکت Fortune 10 تکانهای کوچکی نیست. این کار به مشروعیت بخشیدن بیشتر به حرفه غیرسنتی و غیرخطی من کمک می کند. برای راه اندازی، این شرکت به برتری عملیاتی معروف است، که قطعا به من فرصتی برای یادگیری می دهد.
کاملا آماده کردم. من در مورد فرآیند استخدام تحقیق کردم. Reddit و Quora به من بینشی در مورد نحوه اتصال سابقه کاری خود به شرکت معیارهای ارزیابی. مطمئن شدم که از داده های قوی برای تهیه نسخه پشتیبان استفاده کرده ام. یک قسمت نوشته شده بود. من متفکرانه و جامع به آن نزدیک شدم. احساس می کردم که آن را قبول کردم.
مصاحبه ها آمدند و رفتند. من احساس اطمینان کردم که بهترین نمایش را از خودم و دستاوردهایم ارائه کرده ام. مردم خوش برخورد و محترم بودند. سؤالات منطقی و قابل پاسخ بودند.
با این وجود، نمیتوانستم خودداری کنم اما احساس ناآرامی کردم. هر چند نمیتوانستم دلیل آن را مشخص کنم. هیچ مشکلی پیش نیامد. من هرگز احساس نمیکردم که در بحثم شفافیت را از دست بدهم، با این حال احساس میکردم که قرار نیست شغلی را پیدا کنم.
نمیتوانستم از این احساس خلاص شوم و به این فکر میکردم که آیا دارم منفی میشوم یا زودهنگام نگران هستم. شاید این یک مکانیسم دفاعی بود. سعی میکردم بیطرف بمانم و کنترل نتیجه را کنار بگذارم، اما هرگز احساس نکردم که نتیجه مثبت خواهد بود. من تا آنجا پیش رفتم که سعی کردم تصویری ذهنی از خودم در آنجا ایجاد کنم و هر بار که این کار را انجام می دادم از تصویر عقب می نشینم یا از چشم ذهنم متلاشی می شود.
سپس تماس گرفتم. اواخر روز بود و من برای یک رویداد در مدرسه بچه هایم بودم، بنابراین آن را از دست دادم. آن شب به خواب رفتم و صبح روز بعد مدیتیشن کردم و دوباره سعی کردم خودم را آنجا تصور کنم. هرچه تلاش کردم، نمی توانستم روز به روز را در این شرکت تصور کنم. به تمرکز روی آرامش و تمرکز و اعتماد به سرنوشت برگشتم. لحظه ای که تایمر مدیتیشن من خاموش شد، تلفن زنگ خورد. هماهنگ کننده بود. با احساس آرامشی که با استعفا رنگ آمیزی شده بود، دست به کار شدم. او به من اطلاع داد که جلوتر نمی روم. علیرغم اضطراب قبلی، قلبم از تپش نمی گذرد. خلاصه صحبت کردیم و گوشی را قطع کردیم. نمیتوانستم فکر نکنم آیا میخواستم این اتفاق بیفتد یا فقط میدانستم؟
بقیه روز احساس قدردانی و آرامش در وجودم جاری بود. من یک مشتری هیجان انگیز جدید در یکی از فضاهای آینده نگرانه دارم که خیلی دوستش دارم. من توجهم را به سمت این پروژه معطوف کردم و به نوعی احساس سبکی کردم. تقریبا جشن وقتی طرد می شوید، معمولاً این احساس را ندارید.
بیایید واقعی باشیم. هیچکس نمیخواهد در چیزی شکست بخورد یا به او نه گفته شود، اما ما اغلب به دلیل ادامه استخدام، مشاغلی در سایه برای خود ایجاد میکنیم. استیون پرسفیلد در کتاب Turning Pro خود در این مورد مینویسد. به شغلی در سایه فکر کنید که شغل ما یک استعاره کم خطر از کاری است که واقعاً می خواهیم انجام دهیم. من رویاها و اعتقادات خاصی دارم، بسیاری از ما داریم، اما در نسخه های موفقیت دیگران یا حرکت جمعیت گرفتار می شویم.
کار کردن در شرکتی که من را رد کرد شکست نمی خورد. دور از آن. بچه های من از گفتن به همسالان خود هیجان زده بودند. دوستان و خانواده ام بابت موفقیتم از من تمجید می کردند. من یک پاداش امضا و گزینه های سهام دریافت می کردم. همچنین در آینده ای قابل پیش بینی در مسیری قرار خواهم گرفت که مرا از چشم انداز، آرمان ها و اهدافی که به دقت در نظر گرفته شده دور می کند.
من احتمالاً از این نقش لذت میبردم و احساس غرور میکردم، متوجه نمیشدم که وقتم را میگیرد و مسیرم را به طور قابل توجهی تغییر میدهد.
در همان زمان، همه ما باید کاری را که باید انجام دهیم، انجام دهیم. هیچ چیز جاده مستقیم نیست در هر موقعیتی چیزی برای آموختن وجود دارد. اگر کار را میگرفتم و آن را میگرفتم، میتوانستم برای ادامه حرکت به سمت سایر اهدافم در کنار تیم، بسیار فعال باشم. اما در واقع، بزرگ کردن دو فرزند، انجام این کار تقریبا غیرممکن است. ما این توهم را با رویای آمریکایی داریم که میتوانیم به چندین هدف غیرعادی و غیرمشابه در یک زمان دست یابیم. ما نمی توانیم.
وقتی در دهه ۲۰ و ۳۰ زندگی خود هستید، می خواهید تا حد امکان تجربیات بیشتری داشته باشید. و smorgasbord را نمونه برداری کنید. با افزایش سن و پیشرفت بیشتر، می خواهید مقدار کمتری را در بشقاب خود قرار دهید که ارزش بیشتری دارد. شما باید انتخاب کنید. انتخاب ها به معنای حذف است.
در حال حاضر، در حالی که باید با عدم قطعیت کنار بیایم، چیزهای زیادی از فرآیند مصاحبه سخت شرکت و خودم را با داده ها به چالش کشیدم. همچنین احساس می کنم به خودم خیانت نکرده ام. تعهد طولانی مدت کامل اتفاق نیفتاده است. نه هنوز. و به این دلیل است که قرار نبود. روده من به معنای واقعی کلمه این را به من گفت.
موفقیت بزرگ در اینجا، از طریق انجام کار و پیروی از ستاره شمالی شخصی من، درک کار من است. ارزش و جایی که می خواهم به رشد خود ادامه دهم. من توانسته ام با رد شدن به طور عینی برخورد کنم. من آن را نه یک رد، بلکه یک اصلاح دوره می بینم. و دیدن آن با این وضوح تمام تفاوت بین ناامیدی و ایمان را ایجاد کرده است.