عمومی

فروتنی اندی دان: چگونه بنیانگذاران بونوبوس مبارزه با سلامت روان تقریباً او و او را منقلب کرد شرکت

فروتنی اندی دان: چگونه بنیانگذاران بونوبوس
مبارزه با سلامت روان تقریباً او و او را منقلب کرد
شرکت

اندی دان در حال سوار شدن به ارتفاع بود. سال ۲۰۱۲ بود، و او تجارت الکترونیکی داغی داشت. شرکت مد که او یکی از بنیانگذاران آن بود. او هفت رقمی سهام را در بازار ثانویه نقد کرده بود و طوری زندگی می کرد که فکر می کرد یک مدیر عامل در اوایل دهه ۳۰ زندگی در شهر نیویورک باید زندگی کند: بزرگ. او یک پورشه مشکی خرید. او آخر هفته ها را در استانبول و مسکو به پرواز درآورد و یک اسکناس ۱۰۰۰۰ دلاری چهارفصل در بالی تهیه کرد. او تقریباً هر شب به کلوپ ها و رستوران ها می رفت: نوشیدنی هایی با استخدام احتمالی در ۶٫ قرار شام ساعت ۸؛ ملاقات با یک دوست برای نوشیدنی بیشتر در ساعت ۱۰٫

شرکت او، Bonobos، در سال ۲۰۰۷ راه اندازی شد و اولین مدل آنلاین و برندسازی را پیشگام کرد که تنها چند سال بعد توسط کارآفرینان در هر رده کالای مصرفی قابل تصور کپی شده است: عینک مستقیم به مصرف کننده، کفش، تیغ، غذای سگ، چمدان، لباس زیر زنانه و غیره. دان شروع به دیدن خود به عنوان نوعی پدرخوانده یک جنبش مصرف‌کننده جدید کرد. او فارغ التحصیلان دانشگاهی را استخدام کرد تا خدمات مشتریان خود را در یکی از گران ترین شهرهای جهان انجام دهند. او نمایشگاه‌های آجر و ملات به نام Guideshops را در زمانی افتتاح کرد که فروشگاه‌های قدیمی رو به زوال بودند. Bonobos خیلی زود وارد بازاریابی رسانه‌های اجتماعی و خرده‌فروشی همه‌کانالی شده بود، و به راه‌اندازی یک اقتصاد نوپا جدید در نیویورک کمک کرد.

Dunn خود را متقاعد کرد که Bonobos، که به عنوان یک مارک شلوار مردانه با تناسب بهتر آغاز شد. ، می تواند به ستون فقرات فناوری تجارت مدرن تبدیل شود – Shopify قبل از اینکه Shopify فضا را پر کند. خود دان شروع به گسترش نفوذ خود بر روی شبکه‌ای از شرکت‌هایی کرد که در آن سرمایه‌گذاری کرد (واربی ​​پارکر، هری، اسکار، کوین‌بیس) از طریق یک شرکت سرمایه‌گذاری ریسک‌پذیر به نام Red Swan، که در سال ۲۰۱۱ تأسیس کرده بود. و او فکر کرد که Bonobos باید شروع به کار کند. ایجاد برندهای فرعی خود؛ دو مورد اول، Maide و AYR (به ترتیب برای گلف بازان و زنان)، در سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ راه اندازی شدند.

چند مورد وجود داشت. مشکلات مربوط به این طرح: برای اولین بار، شرکت در حال خونریزی بود. تا سال ۲۰۱۳، Bonobos 75 میلیون دلار سرمایه گذاری مخاطره آمیز جمع آوری کرده بود و به میزان ۵ میلیون دلار در ماه می سوزاند. تابستان آن سال، برای ادامه فعالیت باید ۵۰ میلیون دلار دیگر پیدا می کرد – چه رسد به اینکه تبدیل به یک غول نرم افزاری یا یک شرکت خرده فروشی شود.

و Bonobos استعدادها، به ویژه مدیران ارشد را از بین می برد. دان یک رئیس جیوه بود. او بنیانگذارش، برایان اسپالی، همکلاسی مدرسه بازرگانی استنفورد، که ایده Bonobos را در سر می پروراند و شلواری را طراحی کرده بود که کل مهمانی را شروع کرد، تضعیف کرده بود و او را بیرون راند و دان اکنون او را سرزنش می کرد، وقتی همه چیز آنطور که او پیش نمی رفت. امیدوار شد. او یکی دیگر از دوستان قدیمی استنفورد به نام برایان وولف را به عنوان مدیر مالی خود استخدام کرده بود، اما پس از مخالفت با تلاش هایش برای ایجاد نظم مالی، او را در یک شام مجلل استیک اخراج کرد. رئیس مهندسی، رئیس بازاریابی، رئیس خلاق: همه درهای گردان.

اما دان مدیرعامل یک شرکت عالی بود -پروفایل، شرکت مطبوعاتی عزیز. او رهبر فکری مقالاتی برای Medium در مورد آینده تجارت الکترونیک نوشت. او در یک رویداد در لاس وگاس با تونی هسیه، بنیانگذار Zappos، یکی از قهرمانان خود صحبت کرد. جنگ‌هایی وجود داشت، و گاهی اوقات آسیب‌های جانبی – اما، هی، این زندگی استارتاپی است. اندی دان آمده بود.

دان نمی دانست کجاست. او روی تخت بیمارستانی در اورژانس روانپزشکی بیمارستان بلوو منهتن، در اتاقی با سه بیمار دیگر که بحران‌های حاد سلامت روان را تجربه می‌کردند، بیدار شد. دستانش بسته بود. او موفق شد آزاد شود، از رختخواب بلند شود، برهنه شود و روی زمین دراز بکشد، جایی که فریاد زد و درخواست کمک کرد.

او بیش از یک هفته در بخش روانی و سپس در مسیر یک ایستگاه پلیس و در نهایت زندان، متوجه شده بود که در طول یک دوره جنون آمیز یک هفته ای از کنترل خارج شده است و او به دو مورد متهم شده است. اتهامات تجاوز – یکی جنایت علیه دوست دخترش، مانوئلا زونینسین، و دیگری جنایت علیه مادرش که یک شهروند سالخورده است.

“چقدر به دلیل اختلال دوقطبی عذر می‌خواهیم در مقابل اینکه چقدر باید در قبال آن پاسخگو باشیم؟”–برایان اسپالی، بنیانگذار Bonobos

هیچ چیز مثل قبل نخواهد بود. او از زمان یک دوره شیدایی و تشخیص در کالج در حدود ۱۶ سال قبل، می دانست که دارای اختلال دوقطبی نوع I است، که موسسه ملی سلامت روان توصیف می کند که “با دوره های شیدایی که حداقل هفت روز طول می کشد، یا با علائم شیدایی تعریف می شود. آنقدر شدید هستند که فرد نیاز به مراقبت فوری در بیمارستان دارد. دان مدت‌ها در برابر این برچسب مقاومت کرده بود، حتی اگر چند اپیزود شیدایی کمتر برای قرار دادن برخی از افرادی که او را بهتر می‌شناختند، مانند خواهرش، در حالت آماده‌باش قرار داد. اکنون، پس از یک اپیزود که به خشونت تبدیل شده بود، واقعیت سلامت روان او اجتناب ناپذیر بود.

از برخی جهات، دان خوش شانس بود. . خوشبختانه او بدتر از خودش به کسی صدمه نزد. هر دو زن از نظر جسمی کبود شده بودند و از نظر روحی خیلی بیشتر. او خوش شانس بود که تنها پس از ۱۲ ساعت از زندان خارج شد زیرا موافقت کرده بود یک هفته بعد در جلسه دادگاه حاضر شود. افراد کم برخوردار ممکن است در قفل بمانند. او خوش شانس بود که قاضی در نهایت پس از شش ماه نظارت، اتهامات را رد کرد. و او خوش شانس بود که در زندگی اش افرادی دلسوز و فهمیده داشت که با او برای ایجاد مسیری رو به جلو کار می کردند – از جمله مانوئلا و مادرش. افراد کمتر خوش شانس ممکن است خانواده حامی یا شرکتی نداشته باشند که روی رئیس خود حساب کند.

تا کنون همه ما با برخی از آنها آشنا هستیم. از آمارهای شوم در مورد ارتباط بین مبارزات سلامت روان و کارآفرینی. مطالعه‌ای که توسط مایکل فریمن، روان‌پزشک از دانشگاه کالیفرنیا سانفرانسیسکو انجام شد، نشان داد که تقریباً نیمی از کارآفرینان با مسائل مربوط به سلامت روان سر و کار دارند، در مقایسه با ۳۲ درصد از افراد غیرکارآفرین. همین مطالعه نشان داد که اختلال دوقطبی ۱۱ درصد از کارآفرینان را در مقایسه با تنها ۱ درصد از افراد غیرکارآفرین، و افسردگی، ۳۰ درصد در مقابل ۱۵ درصد را تحت تاثیر قرار می دهد.

- فروتنی اندی دان: چگونه بنیانگذاران بونوبوس
مبارزه با سلامت روان تقریباً او و او را منقلب کرد
شرکت

به گفته فریمن، ارتباط بین کارآفرینی و سلامت روان به هر دو صورت است: افراد دوقطبی به سمت کارآفرینی کشیده شده است، اما کارآفرینی خود نوعی تعقیب دوقطبی است، جایی که اوج های بالا را می توان به همان اندازه پایین به دنبال داشت – پول درآوردن، تمام شدن پول. ضربه زدن به یک ایده عالی، تماشای شکست آن. کشیدن تمام شب، ناتوانی در بلند شدن از رختخواب. فریمن می‌گوید: «به نوعی جذب شدن به آن نیاز است. کارآفرینی رشد، بستر مناسبی برای پرورش شیوه های کاری ناسالم است. روسای جوانی مانند دان، افرادی که قبلاً به ندرت شغل واقعی داشته اند، خود را با صدها میلیون دلار و تیم هایی از جوانان عمدتاً بدون محدودیت می بینند که می توانند مرز کار و زندگی را در تعقیب اهداف بزرگ برای تغییر جهان یا تغییر جهان پاک کنند. تلاش کردن را تمام کنید – حتی اگر کاری که آنها واقعاً انجام می دهند، مثلاً فروش شلوار باشد.

این سیستمی است که تشویق می کند. هزینه های گزاف را تحمل می کند و رفتار بی پروا یا رفتار بی رحمانه با دیگران را به دنبال رشد به هر قیمتی تحمل می کند – و می تواند خرابی های قابل توجهی را در مسیر خود به جا بگذارد. از نظر دان، این واقعیت همراه با نوسانات سلامت روانی او به این معنی بود که او با فرمان معیوب و بدون ترمز از مسیری با مانع عبور می کرد و شروع به برخورد با چیزهایی کرد، تا اینکه قسمت مانیک او در نیویورک منجر به تصادف شد که او را سرد نگه داشت.

امروز دان در یک اتاق خواب تاریک در شیکاگو، زادگاهش و جایی که بار دیگر زندگی می کند، نشسته است و به سفر خود از زمان حمله و اینکه چگونه او را تغییر داده است. خاطرات او، Burn Rate که در ماه می منتشر شد، رویدادهایی را که منجر به آن شب وحشتناک شد – ترن هوایی بونوبوس، روابط ویران‌شده، اوج‌گیری‌ها و پایین‌ترین سطح‌ها – را مورد بررسی قرار می‌دهد و بی‌دریغ وحشتی را که او بر مردم تحمیل کرد، توصیف می‌کند. نزدیک ترین افراد به او اما پنج سال از آن زمان تا حد زیادی در کتاب غایب است، و شاید مهم‌ترین مجموعه درس‌هایی برای کارآفرینانی باشد که از طریق شیاطین خود کار می‌کنند. دان حرف های زیادی برای گفتن دارد – نه فقط در مورد اینکه چگونه از هم جدا شد، بلکه در مورد اینکه چگونه تلاش کرده تا خودش را دوباره جمع کند.

- فروتنی اندی دان: چگونه بنیانگذاران بونوبوس
مبارزه با سلامت روان تقریباً او و او را منقلب کرد
شرکت

خود یک کارآفرین، که در سال ۲۰۲۰ یک سیستم فروش بطری آب قابل استفاده مجدد به نام Kadeya را پس از حضور در دو شرکت agtech، در پکن و سائوپائولو، تأسیس کرد، مانوئلا زونینسین در مرحله جت ستینگ با دان در نیویورک ملاقات کرده بود. او می‌دانست که او در آن زمان مشغول کار و مهمانی بود، و بین اولین و دومین قرار ملاقات آنها چهار سال طول کشید، اما چیزی در مورد بلندپرواز بودن و مستقل بودن هر دو – حتی اگر سبک‌های بسیار متفاوتی داشتند – آنها را به سمت یکدیگر جذب کرده بود.

چند روز پس از حمله در سال ۲۰۱۶، زونین‌سین برای مدت کوتاهی از دان در Bellevue دیدن کرد که به عنوان نشانه‌ای از امیدواری در نظر گرفت. او می‌توانست در دوران نقاهت به او بچسبد – و مایه شرمساری بود، زیرا چشم سیاهی داشت که سعی می‌کرد با آرایش پنهان کند. او با مادرش صحبت کرد و او به او توصیه کرد که اگرچه اختلال دوقطبی دان غیر قابل درمان است، اما اگر او دارو مصرف کند و به طور منظم به درمانگرش مراجعه کند، می تواند سلامت روان خود را مدیریت کند و مانوئلا در امان خواهد بود. او گفت: “اما اگر او به پزشک مراجعه نمی کند و داروهایش را مصرف نمی کند، هرگز اجازه نمی دهم با او ازدواج کنید.”

زونین‌سین تصمیم گرفت دان را ببخشد. او اکنون می گوید: “بدیهی است که من او را دوست داشتم و هنوز هم دوستش دارم.” “من می خواستم چیزهای خوب را ببینم.”

بنابراین روند آهسته بهبودی و بازسازی اعتماد آغاز شد. دان و زونینسین شروع به دیدن یکدیگر کردند، اما فقط با حضور یک همراه. شب اول که دوباره با هم در یک اتاق خوابیدند، مادرش هم آنجا بود. اما به تدریج، همانطور که دان نشان داد که از رژیم مراقبتی جدید خود منحرف نخواهد شد، آنها به استقلال بیشتری اضافه کردند. شب اولی که آنها به تنهایی با هم در خانه بودند، چندین عضو خانواده در مواقع اضطراری در حالت آماده باش بودند.

دان یک روانپزشک جدید داشت، که او را روی یک تثبیت کننده خلق و خوی روزانه قرار می دادند، سه بار در هفته با او صحبت می کردند (تا امروز هم ادامه دارد)، و آماده مداخله با داروهای دیگر در صورتی که دان به نظر می رسید که مارپیچ در یک جهت یا آن طرف است، می ایستاد. مادر دان او را در یک برنامه دقیق خواب قرار داد، زیرا تمایل او به خوابیدن روزهای طولانی، یا حتی شبانه روزی، با بدترین عادات او همراه شده بود. تحقیقات ارتباط واضحی بین اختلال خواب و شدت اپیزودهای دوقطبی نشان داده است. دان شروع به پوشیدن فیت بیت کرد و گزارش خواب روزانه خود را با خانواده اش به اشتراک گذاشت. (امروز، اگر او چندین شب با کمتر از شش ساعت خواب داشته باشد، شخصی مداخله ای انجام می دهد و مطمئن می شود که او یک شب خوب استراحت می کند، در حالی که روانپزشک او یک قرص جدید اضافه می کند.)

دان همچنین مصرف الکل را کاهش داد – اگرچه او تصمیم گرفت به طور کامل نوشیدن الکل را ترک نکند، زیرا فکر می کرد که افراط و تفریط از هر نوعی می تواند برای او تحریک شود. او می‌گوید: «چون اگر برگردم و واقعاً آن را از دست بدهم چه اتفاقی می‌افتد؟ شاید برای من سالم‌تر باشد که هر چند وقت یک‌بار نوشیدنی بنوشم تا اینکه پرهیز کنم و بعد دیوانه باشم.» مطمئناً برای یک مشروب‌خوار مشتاق این نتیجه‌گیری راحت است، اما با تعهدی همراه است که در برخی از جشن‌ترین مناسبت‌ها مشروب نخورد – آنچه را که او «تجربه‌های اوج» می‌داند، مانند شب عروسی نهایی‌اش با Zoninsein در ۲۰۱۷–چون تمام آن محرک های ذهنی می تواند منجر به شیدایی شود، پس چرا مسائل را با مشروبات الکلی پیچیده کنیم؟

“من هرگز نمی خواهم مانوئلا دان می‌گوید: “من هرگز نمی خواهم دوباره او را بزنم. من از هر چیزی عبور خواهم کرد تا چنین احتمالی رخ ندهد.”

از برخی جهات، یکی از سخت ترین مراحل برای دان این بود که یاد بگیرد به دیگران درباره اختلال خود بگوید. امروز او تقریباً بلافاصله به دوستان و اطرافیانش اطلاع می دهد، اما ابتدا باید در محل کار از آن روبیکون عبور می کرد. در طول بستری شدن در بیمارستان، او به سادگی از مطب ناپدید شده بود. مردم به تکانشگری و غیبت های مکرر او عادت کرده بودند، اما این بار چیزی به وضوح متفاوت بود. او تصمیم گرفت قبل از اطلاع دادن به کل شرکت به هیئت مدیره خود بگوید، بنابراین پس از اینکه روزی که بازگشت چند نفر از مدیران کلیدی را پر کرد، روز بعد خود را برای تماس با هیئت مدیره آماده کرد – و سپس همه چیز را فاش کرد. به محض اینکه همه روی خط بودند.

او شروع کرد: «هفته گذشته را در بیمارستان گذراندم. “من یک اپیزود داشتم، چیزی که آنها آن را یک دوره شیدایی می نامیدند، که در طی آن عقلم را از دست دادم. قبل از اینکه به بیمارستان بروم، هم مانوئلا و هم مادرش را زدم. وقتی از بیمارستان خارج شدم، مستقیم به دستبند رفتم.” /p>

کارگردان سوالاتی داشتند، اما در کمال تعجب دان، اخبار او با نگرانی و حمایت مواجه شد، نه با عصبانیت یا ناامیدی. دان گفتگو را به اشتراک گذاری استراتژی مدیریت بحران خود معطوف کرد: رژیم جدید خود با روانپزشکش. وکیل او، که معتقد بود این پرونده به جای اینکه به عنوان یک پرونده جنایی تلقی شود، به عنوان یک موضوع سلامت روان رد می شود. و شرکت روابط عمومی قدرتمندی که او استخدام کرده بود، در صورتی که صفحات شایعات به نحوی به داستان او دست پیدا کنند.

توسط در پایان تماس، اتفاق نظر این بود که آنها شانس خوبی برای جلوگیری از آسیب رساندن مسائل شخصی مدیر عامل به شرکت دارند. و دان هنوز شغل داشت. اما Bonobos مشکلات دیگری داشت.

- فروتنی اندی دان: چگونه بنیانگذاران بونوبوس
مبارزه با سلامت روان تقریباً او و او را منقلب کرد
شرکت

در ماه‌های قبل از اپیزود شیدایی‌اش، دان به این نتیجه سخت رسیده بود که باید شرکت را بفروشد – و شریک قدیمی‌اش، برایان اسپالی، غیرمستقیم به او کمک کرده بود. رسیدن به آن ظهور اسپالی پس از اخراج از Bonobos، یک استارتاپ جدید راه اندازی کرده بود، یک سرویس مد اشتراکی به نام Trunk Club. پنج سال بعد، او ترانک کلاب را به فروشگاه های زنجیره ای نوردستروم به قیمت ۳۵۰ میلیون دلار فروخت و حدود ۱۲ میلیون دلار سرمایه مخاطره آمیز جمع آوری کرد. Bonobos اکنون دو برابر بیشتر در تجارت بود، خیلی بزرگتر از Trunk Club نبود و برای رسیدن به آن به ۱۰ برابر بیشتر سرمایه گذاری (۱۲۷ میلیون دلار) نیاز داشت. دان در Burn Rate می نویسد: «اسپالی بر اساس جدول امتیازات سرمایه داری، برد بزرگی کسب کرده بود. از سوی دیگر، سرنوشت بونوبوس نامشخص بود. سرمایه گذاران شرکت همه اینها را دیدند، و به خصوص سرمایه گذاران اولیه شروع به بی تاب شدن کردند. آن‌ها می‌خواستند زودتر بازدهی داشته باشند.

بعد از بررسی چندین گزینه خروج، دان یک معامله سهام خصوصی را تنظیم کرد که به نظر می‌رسید. بیش از بسیاری از معاملات از این شرکت محافظت می کرد – اما سپس با یک آشنای قدیمی، مارک لور، کارآفرینی که ماه ها قبل آخرین استارت آپ خود، Jet.com را به والمارت فروخته بود، دوباره ارتباط برقرار کرد. لور که یک استارتاپ قبلی به نام Quidsi را به آمازون فروخته بود، به دان توضیح داد که والمارت قصد دارد در یک نبرد تهاجمی برای برتری تجارت الکترونیک با آمازون مقابله کند و او به عنوان رئیس تجارت الکترونیک والمارت این مسئولیت را رهبری می کند. او به عنوان بخشی از استراتژی جنگی خود، ساخت مجموعه‌ای از برندهای بومی دیجیتال را در نظر گرفت که می‌توانست برخی از محصولات انحصاری را که آمازون نداشت به مشتریان ارائه دهد. آیا اندی با او متحد می شود و آن گروه را اداره می کند – و بونوبوس را به عنوان یک قطعه کلیدی از پازل همراه می آورد؟

دان موافقت کرد. برای فروش شرکت به قیمت ۳۱۰ دلار میلیون دلاری و خود را واقعاً هیجان زده یافت که روی چیزی به بزرگی حمله به آمازون کار کند. همچنین او را از تنگنای Bonobos خارج کرد، جایی که افزایش هزینه بازاریابی دیجیتال نشان می‌داد که مدل کسب‌وکار دارای چالش‌هایی مانند عدم کسب سود است. کارکردن Bonobos زیر چتر Walmart از نظر تئوری می تواند از آن در برابر نیروهای بازار محافظت کند و مطمئناً کارایی را باز کند.

او در این سایت حضور یافت. دفتر مرکزی والمارت در بنتونویل، آرکانزاس، برای ایجاد تغییر فعال شد. بونوبوس در نیویورک می ماند و مدیرعامل آن باقی می ماند، اما کلبه ای را در پشت یک B&B بنتونویل اجاره کرد و شروع به گذراندن بیشتر وقت خود در آنجا کرد، یا در هوبوکن، نیوجرسی، جایی که لور بر دیجیتال نظارت داشت.

“او با چشمانی روشن وارد شد، مانند: “من این را دارم، ما این مجموعه بزرگ دیجیتالی بومی را می سازیم، برو، برو لور به یاد می آورد، برو، انجامش بده. سپس به واقعیت برخورد کرد. او در نهایت یاد گرفت، نه، نه، شما باید همه را همراه خود بیاورید. شما نمی توانید به سادگی بروید – این یک شرکت بزرگ است. در حالی که دان ساده لوحانه فکر می‌کرد که در نوعی سیلو کارآفرینی فعالیت می‌کند، جایی که Bonobos و سایر پروژه‌هایش می‌توانند از Walmart بهره ببرند و در عین حال آن را در دستان خود نگه دارند، واقعیت کاملاً متفاوت بود. مهمتر از همه، پروژه های او سبز نشدند. برای بقیه، Bonobos یک بخش تجاری بود که عملکرد ضعیفی داشت. این در واقع در حال از دست دادن پول بود، در شرکتی که به دلیل اختراع ابزارهای جدید تهاجمی برای نیشگون گرفتن پنی بدنام است.

تیم دان شروع به ناامید شدن کرد. و ترک، زیرا حتی با وجود اینکه رئیس آنها به آنها وعده آزادی داده بود، عملکردهای اصلی مانند منابع انسانی و امور مالی باید با روش انجام کارها والمارت مطابقت داشته باشد – که زنجیره ای از فرماندهی گیج کننده ایجاد کرد و در واقع باعث شد همکارانش احساس کنند که بیشتر از اینها تضعیف شده اند. توانمند شده است. خود دان ناگهان یکی از حدود ۲۰۰ نفر در سطح او در شرکت بود. او اکنون می گوید: «مثل داشتن نفوذ بدون اقتدار بود. “من این را بسیار دیوانه وار دیدم که حرف آخر را نزنم” – به خصوص از زمانی که رهبری Bonobos را به یکی از مدیران آن، میکی اونورال، یک سال پس از خرید واگذار کردم، تا او بتواند روی ایجاد مارک های جدید تمرکز کند.

لور همچنین به یاد می آورد که کارمندان مختلف شرکت والمارت را می دید که از رفتار دان سر خود را می خارند. در یک جلسه بزرگ، از دان که در سال ۲۰۱۷ به یهودیت گرویده بود، روی صحنه پرسیده شد: “اگر فرصتی داشتید به تاریخ برگردید و یک سوال از یک نفر بپرسید، آن سوال چیست؟” پاسخ دان در مقابل هزار نفر از همکاران والمارت: “من از عیسی می پرسم آیا تو خدا هستی؟” لور به یاد می آورد: «او به خاطر آن کشته شد. “این به طور خلاصه نوعی اندی است. پاسخ بسیار خوبی است! اما شاید مخاطب یا زمان مناسبی نباشد.”

یک شب در بنتونویل، یکی از همکاران، دان را کنار کشید تا به او انعام بدهد. او گفت: “میدونی، اندی، همه دوست تو نیستند.” “و آنها قبلاً همیشه دوست شما هم نبودند. فقط شما مدیر عامل بودید.”

این یک نور بود. لحظه ای برای دان که واقعاً مجبور به بازی سیاسی نشد. در نیویورک، دوستش الکسا فون توبل، که استارت آپ خود، LearnVest را به Northwestern Mutual فروخته بود، به او گفت که چگونه می تواند شروع به جلب نظر مردم کند. او گفت: “شما باید خیلی کوچک شوید.” “کارآفرین بودن به معنای بزرگ بودن است. شما در خارج از کشور تلاش می کنید توجه را به خود جلب کنید. شما با تیم خود بزرگ هستید، با سرمایه گذاران بزرگ هستید، با رسانه ها بزرگ هستید. اما در داخل یک شرکت بزرگ، موضوع مهم است. سرتان را پایین بیاندازید و کارتان را انجام دهید. و به ویژه، چون با این شخصیت عمومی وارد می‌شوید، جایی که مردم قیمت استیکر خرید را دیده‌اند، به شما نگاه می‌کنند با این فرض که بسیاری از سختی‌هایشان همین جاست. سودهای به دست آمده از بین رفته است.”

دان با اندکی دلخوری قدیمی خود می گوید: “من می خواهم یک کار بزرگ انجام دهم.” “من می خواهم یک شرکت بزرگ را در مقیاس اداره کنم. می خواهم به مدت ۱۵ سال روی چیزی کار کنم که در سطح جهانی مهم است.”

با گذشت زمان، دان برخی از ویژگی‌های فروتن‌تر را که در سایر مدیران والمارت می‌دید، دریافت کرد. مدیرعامل داگ مک میلون به نوعی الگو شد. به عنوان مثال، دان متوجه شد که مک میلون در ۴۵ دقیقه اول جلسات، تمایل داشت سکوت کند. دان همیشه فرض می‌کرد که رهبران با صحبت کردن، با فروش چشم‌اندازشان رهبری می‌کنند. اما مک میلون با گوش دادن و پرسیدن سؤالات رهبری کرد تا بتواند تصمیمات بهتری بگیرد. متقاعد کردن مردم هیچ ارتباطی با آن نداشت.

دان شروع به اتخاذ این رویکرد در خانه کرد. زونین‌سین که خود را فردی درون‌گرا می‌داند، به یاد می‌آورد که چگونه الگوی مکالمه آنها تغییر کرد، به خصوص اگر چیزی مورد اختلاف بود. “من به طور کلی کلماتم را با دقت انتخاب می کنم، و برای مدت طولانی، اندی و من پویایی داشتیم که او در مورد من صحبت می کرد و به نوعی مدیر عامل بود. به او می گفتم: “هی، کمی طول می کشد تا آنچه را که فکر می کنم یا احساس می کنم بیان کنید. آیا می توانید به من فضایی بدهید تا آن را بفهمم؟ بنابراین او چند سالی بود که این را از من می شنید، و زمانی که شروع به دیدن آن از مدیر عامل بزرگترین شرکت جهان کرد، آن را گیر کرد.”

از آنجایی که دان فرهنگ والمارت را جذب کرد، در آنجا احساس کرد که در خانه خود است و قبل از اینکه مشخص شود شرکت از استراتژی ای که او را وارد کرده بود دور می شود، متعجب شد. او تصور می کرد که اگر آینده بلندمدتی در آنجا پیدا می کرد – شاید به عنوان رئیس بازاریابی. او حتی از زونین‌سین، همسرش، پرسید که آیا باید به بنتونویل نقل مکان کنند. او با پاسخ خود واضح و مستقیم بود: “نه.” در آرکانزاس نیست.

اگر وجود یک مشکل روان‌پزشکی مهم، جنبه پنهانی وجود دارد، دان دریافته است ، این است که فرصتی ایجاد می کند تا کل زندگی خود را دوباره بررسی کنید، برای جبران انواع اشتباهات و روابط ویران شده که ممکن است مستقیماً با سلامت روان شما مرتبط باشد یا نباشد. دان در سال‌های پس از آن شب در سال ۲۰۱۶ زمان زیادی را صرف بهبود روابط خانوادگی و تجاری خود کرده است. اما یک رابطه وجود دارد که ممکن است هرگز به طور کامل بهبود نیابد: رابطه با برایان اسپالی، دوست قدیمی مدرسه B که رویای Bonobos را در سر داشت، دان را به عنوان مدیر عامل خود استخدام کرد و سپس متوجه شد که برکنار شده است.

اسپالی بیشتر سهام Bonobos خود را سال‌ها قبل از خرید والمارت فروخته بود، و دان امیدوار بود که پول نقد کمی برای بهبود دوستی زخم‌خورده کمک کند – اما، واقع بینانه، احتمالاً این کار را انجام می‌دهد. کارهای بیشتری انجام داد تا کمی از احساس گناه دان کم کند. این دو به اندازه کافی صمیمانه با هم رفتار کردند که دان یک بار قبل از اینکه اسپالی به نوردستروم فروخته شود، از مقر باشگاه ترانک در شیکاگو بازدید کرد و این تجربه دان را خالی از سکنه کرد. همانطور که او در Burn Rate می نویسد، “انرژی در آنجا جنبشی بود. این یکی از فروتنانه ترین لحظات زندگی من بود – دیدن فرهنگ آنجا.”

امروز هر دو مرد می گویند که با هم دوست هستند و سالی یک یا دو بار برای صرف غذا دور هم جمع می شوند. اما هر دو وزن گذشته پر فراز و نشیب خود را نیز به دوش می کشند. دان اغلب به این فکر می کند که چگونه اوضاع بین آنها تیره شده است و به این نتیجه رسیده است که نقص های خود را به عنوان یک مدیر بر شریک زندگی خود نشان می دهد. و او اسپالی را نه تنها به خاطر تولد بونوبوها، بلکه به خاطر ایجاد فرصتی برای او به عنوان مدیر عامل آن می‌داند. او می‌گوید: “اگر اسپالی شلوار را اختراع نکند، هیچ بونوبوسی وجود ندارد.” “پس او مجرای من بود تا آن کار را انجام دهم. و سپس او را بیرون انداختم. او را از کار خودش بیرون انداختم. می‌توانم بگویم که برایان هنوز هم بر من قدرت دارد، مثل اینکه من به نوعی مدیون هستم.”

در پاییز ۲۰۱۶، شیکاگو کابز سرانجام پس از ۱۰۸ سال انتظار، در راه قهرمانی در مسابقات جهانی بودند. و دان فرصتی را دید. چند ماه از بازگشت دان از اپیزود شیدایی گذشته بود و او نیاز به حل و فصل را احساس کرد. او بلیت های اسپالی را برای یک بازی فرستاد. او اعتراف می‌کند که از برخی جهات، نرخ سوختن چیزی شبیه عذرخواهی عمومی از اسپالی و زونین‌سین و دیگرانی است که به او آسیب رسانده است.

اسپالی، به نوبه خود، می‌گوید که می‌خواهد ببخشد – و از حرکاتی مانند بلیت‌های سری قدردانی می‌کند. اما طنین رفتار دان بیش از یک دهه پیش هنوز هم روی او تاثیر می گذارد و او می گوید قصد ندارد Burn Rate را بخواند. او یک روز صبح در آستین با من برای قهوه ملاقات می کند، جایی که او به عنوان یک سرمایه گذار سرمایه گذاری خطرپذیر با مجموعه ای از مارک های DTC که در اصل، نوادگان مستقیم Bonobos هستند، زندگی و کار می کند.

سپالی می‌گوید پس از اینکه از استارت‌آپ خود اخراج شد، با دم بین پاهایش به غرب میانه عقب‌نشینی کرد. او توانست تلخی خود را به انگیزه ای برای راه اندازی باشگاه ترانک به عنوان شرکتی متفاوت با فرهنگی سالم تر و شادتر تبدیل کند. با این حال، او متعجب است که اگر او و دان اختلافات خود را حل می کردند، یا مشکل سلامت روان دان را تصدیق می کردند و با آن برخورد می کردند، چه اتفاقی می افتاد. او می‌گوید: «در گذشته، متوجه شدم که او یک اختلال دوقطبی دارد، من در موقعیت خوبی برای مدیریت آن نبودم. “و خوب، خدایا، من مطمئناً ای کاش می دانستم، و او متوجه می شد، و او از مسیر خارج می شد و به من اجازه می داد این تجارت را بسازم.”

در دم بعدی، اسپالی به دان اعتبار کل حرفه‌اش را می‌دهد. من در مدرسه بازرگانی ریسک گریزتر بودم و او کسی بود که گفت: «بریم، بیا این کار را انجام دهیم». من بخش زیادی از تحقق زندگی ام را مدیون اندی دان هستم. اندی مرا تشویق کرد که کارآفرین باشم و ریسک کنم و با احتمال شکست مشکلی نداشته باشم. و صادقانه بگویم، او فکر می کرد ایده من شگفت انگیز است.” لحظه ای مکث می کند. “من احتمالا از دوقطبی بودن او سود می بردم، زیرا وقتی او بیدار بود، عفونی بود.”

هر چه اسپالی بیشتر صحبت کند، بیشتر صحبت می کند. احساسات او به خود می پیچد. او می‌گوید: «من به اندی اعتبار زیادی می‌دهم که به من کمک کرد بخش‌های بهتری از خودم باشم، و می‌خواهم با رویگردانی نکردن در طول روند بهبودی او، به آن احترام بگذارم. اما، دوباره، “چقدر به دلیل چیزی مانند اختلال دوقطبی عذر می‌خواهیم، ​​در مقابل اینکه چقدر باید در قبال آن پاسخگو باشد؟ زیرا همه ما تمایلاتی داریم که می‌تواند ما را به دردسر بیاندازد.”

- فروتنی اندی دان: چگونه بنیانگذاران بونوبوس
مبارزه با سلامت روان تقریباً او و او را منقلب کرد
شرکت

INDEED ، تعیین خط بین سلامت روان وتغییرات رفتاری دشوار است. همه ما پستی و بلندی ها، طلسم های مثبت و منفی شدید، لحظات مهربانی و بی رحمی، خیرخواهی و خودخواهی داریم. و مطالعات نشان داده‌اند که برخی از این افراط‌ها ارتباط نزدیکی با موفقیت کارآفرینی دارند.

مطمئناً، متخصصان سلامت روان معتقدند که افراطی اختلال دوقطبی به قدری بارزتر و طولانی تر است که در نظر گرفتن این وضعیت در همان طیف به عنوان بالا و پایین های معمولی نامناسب است. اما این بدان معنا نیست که هر کاری که فردی که از اختلال دوقطبی رنج می‌برد، به آن نسبت داده می‌شود. یک قاضی در نهایت پرونده حمله به دان را به عنوان یک موضوع سلامت روان رد کرد. اما آیا الگوی رفتار بد رئیس او به همان اندازه مورد توجه قرار می گیرد؟

برای دان، تنها پاسخ قابل قبول این است که هر دوی آنها شفاف باشند. بی نظمی و آگاهی از رفتارش. امروز، او علاوه بر پایبندی به داروها، درمان و برنامه خواب خود، در اولین فرصت ممکن – مثلاً در شروع یک مهمانی شام – به آشنایان جدید درباره تشخیص خود می گوید. او یک استارتاپ جدید دارد، یک شرکت رسانه های اجتماعی در مراحل اولیه به نام Pumpkin Pie، و تیم کوچکش می دانند که او دوقطبی است.

در عین حال، او سعی می کند احساسات خود را در محل کار بررسی کند، عقب بنشیند و گوش دهد، تا از تصمیمات تکانشی اجتناب کند. “Someone will say something that I totally disagree with, and I’ll feel this rising anger,” he says–“and I’ve learned to pay attention to it and work with my therapist on it. It’s like, ‘Well, why am I upset? It’s just a different idea about the future of our product. Why wouldn’t my first reaction be to pay attention to that?’ And what I’ve come to learn is that it’s usually because I don’t know what the right answer is.”

Whereas earlier in his career he styled himself as a kind of business pioneer and godfather of the digitally native, DTC brand movement, Dunn also now acknowledges that many of those brands, including Bonobos, have struggled to turn a profit. “I pioneered a bad business model,” he says.

And yet he’s no less ambitious than ever. Maybe more so. About that company Pumpkin Pie? It’s best described as Tinder for friendship–but based on personality traits rather than physical ones. Dunn conceived of it as a dating app for seniors, to help his mother-in-law find a companion, only to realize he’d devised a friend-finding tool for all ages. He also realized he’d grown jealous of the founders he was backing, who were busy building while he watched. So he asked for Zoninsein’s blessing and started hiring.

Today, he has 14 employees and $7 million in outside investment (plus his own money)–humble figures in the world of social media startups, but not, he says, because Pumpkin Pie represents a small swing. “I want to do a big one,” he says. “I want to run a big company at scale. I want to work on something for 15 years that is globally important.”

I mention that it’s the first time in all of our conversations about his past few years’ journey that I’ve heard some of that old swagger again. “I think it’s great at the beginning of a company to have an enemy,” he replies. And who is his enemy? “Facebook. I hate that company.” He wants to make some more money, too. “I think our country’s broken, and I think there’s an opportunity to put money into politics, something that I’ve gotten really into,” he says. “I want a bigger balance sheet to be able to do more good.”

Dunn is on a path to see if he can channel his most aggressive aspirations into his new, more considered approach to interacting with the world. Zoninsein is fully supportive. “It doesn’t make me worried,” she says, “because of the guardrails we’ve put up, the open lines of communication, the checks and balances with his doctor.”

Ask Brian Spaly if he would go into business with his old friend again, and the answer is an unequivocal no. “We didn’t really have any success together in business,” he notes. Still, for all his conflicted feelings, for all the personal and professional drama, Spaly believes there’s no reason Dunn’s history should stop him. “I do think Andy has in him the ability to be a world-changing founder,” he says. “I think he could do it. I really do. I believe in his goodness. I’m rooting for him.”

From the May/June 2022 issue of Inc. Magazine

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
امکان ها مجله اینترنتی سرگرمی متافیزیک ساخت وبلاگ صداقت موتور جستجو توسعه فردی