آیا استعفای بزرگ واقعاً یک بحران میانسالی است؟
آیا استعفای بزرگ واقعاً یک بحران میانسالی است؟
در چند ماه گذشته، تنها چیزی که در مورد آن صحبت کردهایم، استعفای بزرگ است که به بزرگی تبدیل شده است. جابجایی. برچسب هایی که اقتصاددانان به بازار کار می چسبانند، با مشاهده میلیون ها نفر که به سمت درهای خروجی شرکت می روند، تغییر می کند.
اما در زیر همه اینها یا آنها یک طرز فکر فردی است – فردی که تصمیم به ترک میگیرد. چرا این همه مردم می روند؟ ما می دانیم که در مورد پرداخت بهتر نیست. محققان در حال درک این موضوع هستند که کووید-۱۹ شرایط روانی را ایجاد کرده است که افراد را وادار می کند تا سؤالات بزرگ و مبتنی بر معنا درباره خود و جایگاه خود در جهان بپرسند.
طبق گفته روانشناسان آدام گالینسکی و لورا کری، ما شاهد یک تغییر روانی در افراد هستیم که بسیار شبیه به بحران میانسالی است.
بحران میانسالی به طور انبوه
محققان پیشنهاد میکنند که اجزای معمولی که منجر به بحران میانسالی (واقعی) میشود توسط فشارهای زندگی در یک بیماری همه گیر بازسازی شده است. وقتی مردم به دهه چهل و پنجاه سالگی می رسند، شروع به این سوال می کنند که چه کسانی هستند، تا به حال در زندگی چه کارهایی انجام داده اند، و در مرحله بعدی زندگی به کجا می روند.
اینها همان سؤالات اضطرابآور و از نوع هویت هستند که میلیونها جوان در ۲۴ ماه گذشته – قبل از بحران میانسالی برنامهریزیشده – شروع به تعجب کردهاند. برای برآوردن نیازهای نیروی کار هزاره و ژنرال Z، رهبران باید محرکهای روانی را که در زیر استعفای بزرگ نهفته است، درک کنند و دلایل واقعی خروج افرادشان را شناسایی کنند.
راننده شماره ۱: یادآوری مرگ
برای ماهها، مردم نگران افزایش تعداد مرگ و میرهای مرتبط با کووید. در سراسر جهان، مردم با وسواس بالا و کاهش موارد جدید، بستری شدن در بخش مراقبت های ویژه و مرگ و میر را بررسی کردند – و دوباره بررسی کردند. ما هر روز آن را در اخبار شنیدیم. بسیاری از ما هرگز مجبور نبودیم به این شکل به مرگ فکر کنیم. به ما تحمیل شده، به ناخودآگاه ما تزریق شده است. اگر نگران سلامتی خود نبودیم، نگران سلامت والدین، پدربزرگ و مادربزرگ و سایر عزیزانمان هستیم که در معرض خطر بیشتری قرار دارند.
روانشناسان این را یک مورد قوی از “برجستگی مرگ و میر” می نامند. وقتی مرگ و میر خودمان به ما یادآوری می شود، دو اتفاق می افتد. ابتدا، ما عزت نفس خود را میخواهیم تا به ما در مقابله کمک کند. And second, we think about our continued legacy . اگر فردی که در معرض تهدید روانی مداوم مرگ و میر است، خود را در شغلی بیابد که عزت نفس او را تضعیف می کند و او را از در نظر گرفتن تأثیر ماندگار خود بر جهان منصرف می کند، ترک کار گام بعدی اجتناب ناپذیر است.
راننده شماره ۲: داشتن افکار تایپ «فقط اگر»
به نام “بازتابهای خلاف واقع، این بازتابها در لحظات تغییرات ناگهانی و مخرب ایجاد میشوند… مانند زمانی که یک بیماری همهگیر کروناویروس جدید شروع میشود. آنها به ما کمک می کنند تا به زندگی خود معنا بدهیم با ایجاد مسیرهای جدید برای آینده خود را باید کاوش کنیم.
در حال حاضر، افراد در سازمانها تعداد زیادی از افکار را دارند. رهبران باید به افراد خود کمک کنند تا در این واقعیت های جایگزین حرکت کنند و آنها را با “چه چیزی می تواند باشد” هیجان زده کنند، اگر بخواهند به سازمان خود بچسبند.
راننده شماره ۳: تجربه سناریوهای خارجی
در طول شب، روال کار روزانه اکثر افراد تغییر کرد. متوجه شدیم که از رختخواب بیرون میرویم، بهسرعت به سمت میز میرویم و با لباس خوابهایمان (و احتمالاً دوربین خاموش) به جلسات زوم میپریم. اگرچه در ابتدا نگران کننده بود، اما آنچه در ابتدا یک تجربه خارجی و احتمالاً آزاردهنده بود، ممکن است چیزی بوده باشد که کسی برای زدن دکمه راه اندازی مجدد نیاز داشته است.
افرادی که چنین تجربیاتی دارند بیشتر با این جمله موافق هستند “من درک واضحی از اینکه چه کسی هستم هستم و آنچه هستم.»
کار کردن با لباس خواب ما خیلی راحت نبود. همچنین ما را به هیجان آورد و ما را به چند سوال بزرگ وادار کرد: “چرا کاری را که انجام میدهم انجام میدهم؟ آیا از انجام این نوع کار راضی هستم؟ آیا از انجام کار دیگری خوشحال خواهم شد؟ چرا نمیتوانیم دمپایی بپوشیم؟ به دفتر؟”
استارتآپها سفارشات جدید را متوقف میکنند