9 سال پیش، یک تصمیم بازاریابی ساده به Slack تبدیل شد یک شرکت 27 میلیارد دلاری
۹ سال پیش، یک تصمیم بازاریابی ساده به Slack تبدیل شد
یک شرکت ۲۷ میلیارد دلاری
در سال ۲۰۱۳، تیم Tiny Speck، توسعه دهندگان Slack، مشکل بازاریابی داشت. مطمئناً، آنها چیز مفیدی ساخته بودند: به عنوان یک سیستم چت گروهی، Slack کار می کرد.
اما مشتریان به دنبال گروه نبودند. سیستم چت بازاریابی نرم افزار، و ویژگی های آن؟ مانند بسیاری از چیزها، مردم نرم افزاری را برای انجام وظایف خاص یا حل یک مشکل یا نیازی که از قبل می دانند، خریداری می کنند.
اگر فکر نمیکنم چرا باید یک «سیستم گپ گروهی» را برای کسبوکارم بخرم، خیلی کمتر بخرم. خیلی کمتر بدانم — من به یک سیستم چت گروهی نیاز دارم، مهم نیست که چقدر ممکن است دارای ویژگی باشد؟ وقتی متوجه نمیشوم مشکلی دارم راهحل نیست.
به عنوان موسس Slack Stewart Butterfield در یک یادداشت به تیمش:
موقعیت ما با موقعیتی که بسیاری از شرکتهای جدید در آن قرار دارند متفاوت است: ما در یک بازار بزرگ و کاملاً تعریف شده با متصدیان روشن با آن مبارزه نمیکنیم. علیرغم این واقعیت که تعداد انگشت شماری از رقبای مستقیم و تاریخچه درهم از ابزارهای سطحی مشابه وجود دارد، ما در حال تعریف یک بازار جدید (مورب من) هستیم.
و این بدان معناست که ما نمیتوانیم خود را محدود به اصلاح محصول کنیم. ما باید بازار را نیز تغییر دهیم.
چگونه؟ همانطور که باترفیلد می گوید، “ما اینجا زین نمی فروشیم.”
فرض او ساده بود. بگویید شرکت شما زین می سازد. شما می توانید از نظر قیمت بازاریابی کنید. کیفیت چرم. راحتی. قابلیت تنظیم اندازه، یا تناسب، یا دوام.
یا، به جای فروش زین، می توانید اسب سواری را بفروشید. سبک زندگی احساس. پیوند با یک اسب. حس ماجراجویی. شما می توانید مانند هارلی دیویدسون بازاریابی کنید: آزادی، استقلال، باحال، شاید حتی بدجنس (اگر بدجنس بودن مورد شماست)….
شما میتوانید تصوری از شخصی که مشتریان شما میخواهند باشند را بفروشید.
این کاری بود که باترفیلد انجام داد: او تصمیم گرفت Slack باید باشد. تمرکز — هم در بازاریابی و هم در توسعه محصول آینده — بر روی آنچه مشتریانش میتواند:
- با دانستن اطلاعات، راحتتر و سازندهتر شود یک جستجو دور.
- مسلط بر اطلاعات خود هستند که تحت تأثیر جریان بیپایان ارتباطات قرار نمیگیرند.
- از اینکه نمیدانند در تیمشان چه میگذرد، کمتر ناامید میشوند.
- توانایی برقراری ارتباط هدفمند، دانستن هر سوالی که می پرسند می تواند برای کل تیم ارزش ایجاد کند.
به باترفیلد، اسلک تحول سازمانی را میفروخت: به افراد و تیمها کمک میکند تا سازندهتر، مشارکتکنندهتر و مؤثرتر باشند… و با ایمیل بسیار کمتر. Slack “فقط” مجموعه ای از ابزارها بود تا آنها را به آن مکان برساند.
ما کاهش بار اطلاعاتی، رهایی از استرس، و توانایی جدیدی را می فروشیم. برای استخراج ارزش عظیم آرشیوهای شرکتی که تاکنون بی فایده بودند. ما سازمان های بهتر، تیم های بهتر را می فروشیم. این چیز خوبی برای مردم است که بخرند و در درازمدت فروش آن برای ما بسیار بهتر است.
تا حدی موفق خواهیم بود که تیم های بهتری ایجاد کنیم.
مشتریان؟ آنها به آنچه میفروشید اهمیتی نمیدهند.
آنها به آنچه دریافت میکنند اهمیت میدهند. چگونه یک مشکل را حل خواهد کرد. نیازی را برآورده کنید. به آنها کمک کنید احساس کنند. به آنها کمک کنید تا کار کنند.
اگر چیز جدیدی ایجاد کردهاید یا در بازار نسبتاً مناسبی هستید، سعی نکنید بفروشید. زینها.
هر چه بهتر این کار را انجام دهید — رویایی بهتری در مورد اینکه مشتریان شما میتوانند تبدیل شوند — بیشتر احتمالاً شما همان کسی هستید که آنها انتخاب میکنند تا به آنها کمک کنید تا به آنجا برسند.