چگونه آیبیام، فورد، دوپونت و سونی از ویندوز عبور کردند کادیلاک، گورتکس و آی پاد
چگونه آیبیام، فورد، دوپونت و سونی از ویندوز عبور کردند
کادیلاک، گورتکس و آی پاد
دلایل زیادی که چرا شرکت ها ایده های خوب را نادیده می گیرند. برخی از این دلایل منطقی به نظر می رسند: این ایده با ماموریت فعلی همخوانی ندارد، یا نیاز به سرمایه یا نیروی انسانی زیاد یا تمرکز بیش از حد مدیریت دارد. سپس مواردی وجود دارد که شاید روسای بزرگ توجه کافی نداشتند.
توماس ادیسون را در نظر بگیرید، که برای مدت کوتاهی در آزمایشگاه خود مشغول به کار شد. یکی از دوستان به نام نیکولا تسلا. تسلا یک موتور القایی برای جریان متناوب ابداع کرده بود و به ادیسون پیشنهاد کرد که منبع برق بهتری نسبت به دینامهای جریان مستقیم خود ادیسون است. گفته میشود که ادیسون در یکی از درخشانترین محاسبات اشتباه در تاریخ کسبوکار به زیردستان گفته است: «این مزخرفات را از من دریغ کن». بیایید با چند مورد دیگر لذت ببریم.
Apple Tunes In
در اواخر دهه ۱۹۹۰، زمانی که پخش کننده های mp3 شروع به شکوفا شدن می کرد، مهندسی به نام تونی فادل ایده ای برای مجموعه ای از پخش کننده های موسیقی دیجیتال داشت. فادل برای شرکتهای بزرگ لوازم الکترونیکی مصرفی کار میکرد، اما برای یک دهه در سیلیکون ولی تلاش میکرد تا دستگاههای خود را توسعه دهد، با موفقیت محدود. او پخش کننده خود را به یکی از رهبران موسیقی دیجیتال در آن زمان، RealNetworks برد، که موسیقی را از طریق شبکه می فروخت و از ایجاد یک دستگاه موسیقی شخصی مجزا خودداری کرد. همچنین شرکتهای لوازم الکترونیکی مصرفی مانند فیلیپس و سونی علاقهمند نبودند.
در نهایت، او فردی به نام استیو جابز، که شرکت کامپیوتری او ناامید بود تا پخش کننده های mp3 را به برنامه iTunes خود متصل کند. فادل به این نتیجه رسید که برای زنده نگه داشتن شرکت خود مشورت هایی انجام می دهد. اشتباه فکر کرد جابز به او اطلاع داد: شما به اپل میپیوندید و این را در یک سال میسازید. فادل، مانند بسیاری دیگر، ظاهراً جابز را به همان اندازه غیرقابل مقاومت و تحریککننده میدانست. پنج سال بعد، اپل صد میلیونمین iPod. متأسفانه، پس از یک دوره ۲۰ ساله، iPod به واکمن در موزه فناوری خواهد پیوست – اپل اخیراً اعلام کرد که ساخت این دستگاه را متوقف خواهد کرد.
DuPont Lets One Slip Away
در اواخر دهه ۱۹۵۰، یک مهندس شیمی به نام ویلبرت “بیل” گور در حال دریافت اطلاعات گرم درباره ترکیبی به نام پلی تترا فلوئورواتیلن بود که با آن کار می کرد. این احتمالا باعث محبوبیت او در مهمانی های کوکتل نشده است. با این حال، پول زیادی برای او به ارمغان می آورد.
گور فکر می کرد ترکیبی که دوپونت آن را تفلون می نامید، پتانسیلی فراتر از آن دارد. آنچه کارفرمایش در ذهن داشت – یک پوشش نچسب. بنابراین او و همسرش، وایو، به تنهایی دست به کار شدند و W.L. Gore & Associates در سال ۱۹۵۸، در زیرزمین خود در نیوآرک، دلاور. PTFE در برابر گرما بسیار مقاوم بود و آن را برای عایق الکتریکی مناسب می کرد – و درست به موقع برای عصر نوظهور فضا و عصر کامپیوتر، که هوس کارایی الکتریکی را داشتند. این برای ایمپلنت های پزشکی نیز قابل استفاده بود.
اما به این دلیل نیست که امروز نام خانوادگی آنها را می دانید. در سال ۱۹۶۹، پس از اینکه پسرشان باب یک نسخه کشیده به نام PTFE گسترش یافته را ایجاد کرد، شرکت بازاری برای پارچهای ضدآب و تنفسپذیر پیدا کرد که آنها Gore-Tex نامیدند – که آب و هوای زمستان را برای همه ما قابل تحملتر میکرد.
در اواخر دهه ۱۹۵۰، یک مهندس شیمی به نام ویلبرت “بیل” گور در حال دریافت اطلاعات گرم درباره ترکیبی به نام پلی تترا فلوئورواتیلن بود که با آن کار می کرد. این احتمالا باعث محبوبیت او در مهمانی های کوکتل نشده است. با این حال، پول زیادی برای او به ارمغان می آورد.
گور فکر می کرد ترکیبی که دوپونت آن را تفلون می نامید، پتانسیلی فراتر از آن دارد. آنچه کارفرمایش در ذهن داشت – یک پوشش نچسب. بنابراین او و همسرش، وایو، به تنهایی دست به کار شدند و W.L. Gore & Associates در سال ۱۹۵۸، در زیرزمین خود در نیوآرک، دلاور. PTFE در برابر گرما بسیار مقاوم بود و آن را برای عایق الکتریکی مناسب می کرد – و درست به موقع برای عصر نوظهور فضا و عصر کامپیوتر، که هوس کارایی الکتریکی را داشتند. این برای ایمپلنت های پزشکی نیز قابل استفاده بود.
اما به این دلیل نیست که امروز نام خانوادگی آنها را می دانید. در سال ۱۹۶۹، پس از اینکه پسرشان باب یک نسخه کشیده به نام PTFE گسترش یافته را ایجاد کرد، شرکت بازاری برای پارچهای ضدآب و تنفسپذیر پیدا کرد که آنها Gore-Tex نامیدند – که آب و هوای زمستان را برای همه ما قابل تحملتر میکرد.
فورد در مقابل لینکلن
این داستان دو هنری است. هنری لیلند یک ماشینکار نابغه، یک اسلحهساز و تامینکننده شرکتهای خودروسازی اولیه بود که میتوانست قطعات را بهطور مداوم در محدوده تحمل (۰٫۰۰۱ اینچ) بسازد که در آن زمان نامشخص بود. او یک خودروی پیشرفته را تصور می کرد که مانند یک رویا کار می کرد. از سوی دیگر، هنری فورد، یک مبتکر طراحی بود، اما در آن زمان، در تولید ضعیف بود. و در آغاز قرن گذشته، در دومین شرکت خود، فورد نمیتوانست مدلهای ارزانقیمت و تقریباً ۱۰۰۰ دلاری را که برای ساخت آن استخدام شده بود تولید کند – و علاقهای به خودروهای ۳۰۰۰ دلاری نداشت.
بنابراین، در سال ۱۹۰۲، لیلند توسط سرمایهگذارانی که شرکت هنری فورد را کنترل میکردند، برای رفع مشکلات وارد شد. فورد که دیگر فورد را اداره نمی کرد، راه افتاد. للند شروع به تمرکز بر مدلهای سطح بالا کرد و نام شرکت را به کادیلاک تغییر داد. لیلند بعداً کادیلاک را به جنرال موتورز فروخت، از آن پشیمان شد و ایده یک برند مستقل خودروهای لوکس را در سال ۱۹۱۷ احیا کرد. بهعنوان تحسینکننده رئیسجمهور خاص ایالات متحده، خودروی لوکس جدید او لینکلن نام داشت. با این حال، فورد آخرین خنده را خواهد داشت و لینکلن را از ورشکستگی در سال ۱۹۲۲ خرید. امسال، لینکلن صدمین سالگرد خود را جشن می گیرد، میراث دو کارآفرین بزرگ که همیشه همه چیز را درست انجام نداده اند.
IBM پنجره مایکروسافت را باز می کند
سوال این بود: “آیا شما می خواهید آن را بخرید یا می خواهید من آن را بخرم؟” پاسخ محاسبات را تغییر می دهد. سخنران، مدیر اجرایی IBM، جک سامز بود، که به یک سیستم عامل برای کامپیوتر شخصی IBM 5150 نیاز داشت. این دستگاه با معماری باز ساخته می شد – که در IBM سابقه نداشت – زمانی که در سال ۱۹۸۱ معرفی شد. این سوال برای ۲۴ سال مطرح شد. بیل گیتس قدیمی، که استارت آپش، مایکروسافت، در واقع سیستم عاملی نداشت، اما سیستم عاملی به نام QDOS (برای سیستم عامل سریع و کثیف) از یک شرکت محلی پیدا کرده بود. با توجه به فرصت خرید QDOS یا اجاره آن، IBM دومی را انجام داد.
گیتس زیرکانه در مورد حق مجوز QDOS مذاکره کرد– که به MS-DOS تبدیل شد و بعداً بخشی از ویندوز شد – برای همه کاربران. و آمدند. هجوم سازندگان کامپیوتر شخص ثالث که به دنبال معرفی رایانه های شخصی در سال ۱۹۸۱ – از جمله Dell، Compaq و HP- انجام شد، مایکروسافت را به بزرگترین سازنده نرم افزار روی کره زمین تبدیل کرد و در نهایت IBM را مجبور به خروج از بازار رایانه های شخصی کرد. سوال سامز اکنون احمقانه به نظر می رسد، اما برای شرکتی که برای بازاری رقابت می کند که در حال دور شدن است، کمتر چنین به نظر می رسد. شاید IBM باید ابتدا از یکی از مینفریمهای خود میپرسید.
از شماره مه/ژوئن ۲۰۲۲ مجله Inc.