عمومی

به جدیدترین کارگران خود چه می گوییم؟

به جدیدترین کارگران خود چه می گوییم؟

من قبلاً عمدتاً نگران نگرش‌های تاسف‌بار اما عمیقاً ریشه‌دار نیروی کار آینده و آینده بودم، و اینکه چگونه این بچه‌های بیش از حد حق‌العاده هستند. در فرهنگ تازه جدی و سر به زیر آن دسته از استارت‌آپ‌ها و کسب‌وکارهایی که در مرحله رشد هستند که از گلوله‌ها طفره رفته‌اند و در سه سال گذشته زنده مانده‌اند، قرار می‌گیرد. این بچه ها از بدو تولد توسط والدین هلیکوپتری تلقین شده بودند، با جوایز مقام اول برای همه، و توسط اساتید دانشگاه متقاعد شده بودند که نسل آنها یک هدیه (و به هر قیمتی که باشد) برای دنیای کار خواهد بود.

اما می‌ترسم در چند سال گذشته، دنیای واقعی درس‌های مخرب‌تر و خطرناک‌تری به آنها آموخته باشد. من نگران بخش کار اخلاق کاری آنها بودم و باید به بخش اخلاقیات توجه بیشتری می‌کردم.

کار برای هرکسی که فکر می‌کند دو سال آینده سرگرم‌کننده، آسان یا هر چیز دیگری به‌جز سختی با دست‌اندازهای فراوان در طول مسیر خواهد بود، پیک نیک نخواهد بود. کسانی که معتقدند یا چند سالی است که خوابیده اند یا سرشان جایی است که آفتاب نمی تابد. اکثر تیم های مدیریتی که این روزها با آنها صحبت می کنم، با عجله وارد دنیای جدید نمی شوند. آنها بسیار خوشحال هستند که نیروها را جمع آوری کرده و دوباره انرژی می دهند، با سرعتی معقول به جلو حرکت می کنند، و مطمئن می شوند قبل از اینکه جهش بزرگ بعدی.

برای تازه کارها سخت ترین کار خواهد بود. آنها تاریخ، داستان جنگ، فرهنگ، یا تجربه قبلی ندارند که بخواهند به آن بازگردند. برای افرادی که حتی هرگز در دفتر کار نرفته‌اند، تلاش برای تسلط بر جزر و مد فعالیت‌های روزمره و تعیین جهت‌ها و اولویت‌ها، که در هر صورت در اکثر استارت‌آپ‌ها به سختی به دست می‌آیند، ساده یا سرراست نخواهد بود. من می ترسیدم که این گروه جدید که با خوشحالی تمام خود را سر کار آورده بودند، هرگز بازار خرس واقعی را ندیده بودم، یا با مشکلات واقعی فراتر از پناه بردن از کووید-۱۹ مواجه نشده بودم. – ادغام پس از همه گیری بسیار دشوار است. به آنها آموزش داده شده است که باور کنند که دنیای تجارت برای همیشه بالا و به سمت راست است.

چه آسانی می توانند وارد هر یک شوند. کسب و کار رو به رشد حتی بدون چالش‌های اضافی یک محیط کاری دورافتاده و ترکیبی، فشار دائمی برای رسیدن به عقب‌نشینی پس از دو سال سکون، درک اینکه «آزادند من و شما باشیم» و این ایده که می‌توانند شغلی را انتخاب کنند، شغلی بسازید، شغلی را رها کنید، چندین کار را همزمان انجام دهید، یا هیچ کاری انجام ندهید و همچنان شکوفا شوید و زنده بمانید. آرزو اندیشی، امید به جای سخت کوشی، راه های میانبر به جای وقت گذاشتن و پرداخت هزینه های لازم، و زندگی در دنیای پرده هایی که به جای پنجره به عنوان آینه عمل می کنند، نسخه ای بسیار محتمل برای ناامیدی در اطراف بود. اقتصاد گیگ و استعفای بزرگ می‌تواند برای بسیاری از این افراد بی‌عیب شوخی‌های بسیار بد و غم‌انگیزی باشد.

اما من. به این باور رسیده‌ام که نگرانی بسیار بزرگ‌تری نسبت به اخلاق کاری نسل بیدار وجود دارد، که عمدتاً به دلیل تأثیر چهار سال طاعون ترامپ و تداوم و سمی بودن آن است. این جوانان آینده در معرض نمایش وحشتناک ترامپ از فساد، خودفروشی، تضعیف سیستماتیک نهادها و فرآیندهای دموکراتیک ما، و دروغ پشت سر هم قرار گرفته اند. تنها دو درسی که آنها می توانند از این تجربه بگیرند عبارتند از: الف) اینکه دیگر هیچ چیز مقدس نیست و ب) اینکه حتی برای بدترین رفتارها عواقبی وجود ندارد زیرا سیستم های قانونی، قانون گذاری و اجرایی ما خود ناتوان، فاسد و عملا هستند. بی فایده است.

این درسی است که فرزندان ما هر روز متعفن یاد می گیرند، زیرا بوی تعفن ترامپ همچنان قوی و فراگیر است.

پیروزی اولیه ترامپ در انتخابات و رفتار جنایتکارانه آشکار و آشکار دولت او به چندین نسل از جوانان ما آموخت که اگر شما بی شرم، پرخاشگر و کاملاً باشید. بدون اخلاق یا اخلاق، شما می توانید بسیار موفق شوید و تقریباً از هر چیزی دور شوید. این تا زمانی است که شما با دقت و پیوسته به مهندسی فاوستین با میلیون‌ها احمق MAGA، مستبدی مانند دوستش ولادیمیر پوتین، و اعضای جاه‌طلب و هوس‌باز کنگره که صرفاً به دنبال منافع خود و چشم‌انداز انتخاب مجدد خود هستند، معامله می‌کنید. شاید بدتر از همه، نمونه ای باشد که حداقل سه قاضی دروغگوی دیوان عالی کشور، عمداً و مکرراً در انظار عمومی برای تضمین نامزدی خود به دروغ گفته اند. یک حقیقت غم انگیز این است که افرادی که برای شما دروغ می گویند در نهایت به شما دروغ خواهند گفت. ما فکر می‌کردیم که این فقها متولی قانون اساسی ما هستند. در عوض، آنها به متعهدین آن تبدیل شده‌اند.

بدتر از همه، زیرا ترامپ یک بی‌سواد مجازی و یک دیوانه فرویدی است. بارها و بارها به ما می گوییم که او کیست — درست در چهره ما — او چه برنامه ای برای انجامش داشت و چگونه این کار را انجام خواهد داد. او نمی تواند جلوی خودش را بگیرد. مثل عقربی که قورباغه را نیش زد، این طبیعت اوست. در راهپیمایی‌های خود، او دوست دارد نسخه‌های مختلف قصابی یک شعر/آهنگ را درباره خزنده‌ای شرور به نام مار بخواند. ، در حالی که او تلاش می کند به مهاجران غیرقانونی تهمت بزند. او عاشق گفتن داستان است و به گفته او، جمعیت MAGA هر بار آن را می خورند، حتی اگر آنها به وضوح نمی توانند بفهمند که چه ربطی به چیز دیگری دارد که او درباره آن فحاشی می کند. تماشای افراد حاضر در پشت سر او در حالی که او در این داستان طولانی غوطه ور می شود، مطالعه ای در گیجی است. به وضوح مات و مبهوت، آنجا نشسته اند و منتظرند و به این فکر می کنند که خط خنده کی می آید (هیچ چیزی وجود ندارد) یا قرار است کجا لبخند بزنند و کف بزنند.

کاملاً واضح است که نه او و نه طرفداران رالی تند و تیزش به نظر نمی‌آیند مربوط بودن، اخلاقی بودن یا طنز داستان را درک کنند. آیا او واقعاً آنقدر احمق بود که پیام داستان را درک نمی کرد، یا آنقدر بدبین بود که در واقع اعلام می کرد که او یک کلاهبردار دوگانه و یک کلاهبردار کامل است که ما آنقدر احمق بودیم که فکر کنیم او را به خانه و زندگی خود دعوت کنیم؟

من متوجه شدم که مرد هیچ حس شوخی یا کنایه ای ندارد. اما داستان مار حیله گر که نیش سمی اش تنها پاداش مراقبت و سخاوت آن زن مهربانی بود که خزنده نیمه یخ زده را به آغوش خود برد، به طرز وحشتناکی به خانه نزدیک بود – اعتراف خیره کننده و آشکار همان چیزی. مردم برای رای دادن به او ثبت نام می کردند. این چیزی است که باور اینکه میلیون ها نفر پیام آشکار را از دست داده اند، سخت می کند. تنها دلیل منطقی این مار – که عمدتاً در نحو گیج کننده و شلخته ترامپ گم شده است – این است که زن “قبل از اینکه او را ببرد به خوبی می دانست که او یک مار است.” ترامپ از آنجایی که خود دیوانه مغرور است، نتوانست در برابر آمریکا بگوید که او مار است.

نشت پیش نویس رای دیوان عالی – صرف نظر از اینکه چه کسی آن را انجام داده است – به نوعی قناری در حال مرگ در معدن زغال‌سنگ بار دیگر نشان می‌دهد که دیگر هیچ محدودیت رفتاری توافق‌شده یا اساسی، قوانین نجابت یا اخلاقی شکست‌ناپذیر، و در دنیای ترامپیست/MAGA، هیچ پایانی وجود ندارد. معامله با شیطان هرگز به خوبی ختم نمی شود.

به عنوان کارفرما، این نقض آشکار و دردناک ممکن است آخرین هشدار واضح ما باشد که باید گام‌های فوری در کسب‌وکار خود برداریم – به‌ویژه جایی که میلیون‌ها تازه‌کار بدون لنگر، نقاط مرجع یا هر گونه راهنمایی اخلاقی واقعی وارد کشتی می‌شوند. ما باید به افرادی که هر روز با آنها کار می کنیم آموزش دهیم که در واقع راه بهتر و روشن تری برای انجام تجارت و زندگی وجود دارد، اما برای اینکه بتوانیم خودمان را بکشیم به صبر، فداکاری های دشوار، سخت کوشی و حتی کمی ایمان به یکدیگر نیاز داریم. از این مارپیچ هولناک رو به پایین تلاش برای بازسازی اعتماد در هر زمان دشوار است، اما در لجن رسانه‌های اجتماعی و دنیای رسانه‌های پرهیجانی که امروز در آن زندگی می‌کنیم، حتی سخت‌تر است.

نظرات بیان شده در اینجا توسط ستون نویسان Inc.com متعلق به خودشان است، نه موارد مربوط به Inc.com.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
امکان ها مجله اینترنتی سرگرمی متافیزیک ساخت وبلاگ صداقت موتور جستجو توسعه فردی