۴ درس رانندگی از حرفه ای ها که به شما کمک می کند
حرفه
آهسته شروع کردیم، در پارکینگ کلیسا. از آنجا فارغ التحصیل شدیم به یک مدرسه ابتدایی، سپس یک کالج محلی و در نهایت به جاده باز. بله، من به دختر ۱۶ ساله ام آموزش رانندگی می دهم. او خوب کار می کند؛ خوب، حتی؛ عالی، واقعا این من هستم که در حال مبارزه هستم. این نیست که او مرا می ترساند. این است که او هیچوقت کاری نمیکند که مرا بترساند، و با این حال من مغلوبم از ترس و به هر حال اضطراب.
من انتظار دارم که او در ترمزها هولناک باشد و من را تا نیمه از شیشه جلو ببرد. وقتی فکر میکنم او باید سرعتش را کم کند، پای راستم را به کف زمین میکوبم و دست راستم دستگیره را از سقف ماشین جدا میکند و به آرامی به او میگویم: «ترمز کن، برا-که، قبل ترمز کن. ما همگی می میریم، ترمز می کنیم!»
او هرگز به رانندگی با اتومبیل نزدیک نشده است، هرگز به عقب اتومبیل نزدیک نشده است، هرگز کاری انجام نداده است که واکنش من را از راه دور توجیه کند. هر بار، او زود و به آرامی می ایستد، و با این حال، من به هر حال به بیرون نگاه می کردم. او در نهایت گفت: «من ترمز میکنم،» و من جسارت میکنم: او بود. او در ترمزها آنقدر ملایم است که نمیتوانم و هنوز هم نمیتوانم احساس کند سرعت ما کم میشود. اینکه او چگونه این کار را یاد گرفته است، من نمی دانم.
او – من او را ماریا آندرتی کراسمن می نامم – همچنین به وضوح گفته است که نیازی به اشاره من به رنگ چراغ های توقف ندارد. من می توانم ببینم که نور قرمز است. مجبور نیستی به من بگویی،» او گفت، لحن صدایش پر از خشم من-دیگر-بچه نیستم-بابا! بود.
چه کسی به چه کسی آموزش می دهد، بیش از یک بار فکر کرده ام.
در حال یادگیری هستم—یا سعی می کنم. هفتههاست که پایم را به تخته زمین نکوبیدهام و از گفتن «چراغ قرمز است» فارغالتحصیل شدم تا با صدای بلندی که میتوانم به آن فکر کنم. اثبات این کار: او هنوز اجرا نکرده است.
درس های حرفه ای رانندگی برای جاده—و زندگی
در طول مسیر متوجه شدم که شاید، فقط شاید، من بهترین معلم برای این موقعیت نیستم. سپس راهحلی به روشنی یک کامیون مک که در جادهای یکطرفه به سمت ما حرکت میکند به ذهنم خطور کرد: بهعنوان یک نویسنده نسکار برای بیش از ۲۰ سال، به بزرگترین رانندگان جهان دسترسی دارم. میتوانم از آنها راهنمایی بخواهم تا به دخترم منتقل کنم.
بنابراین، این کار را کردم—و یک اتفاق خندهدار رخ داد. علاوه بر آموزش رانندگی به ماریا، من یاد میگیرم که چگونه تدریس میکنم، چگونه او یاد میگیرد و چگونه از این دانش برای رسیدن به جایی که میخواهیم استفاده کنم، خواه در ماشین، شغل یا حرفه. این درسها ظاهراً هر بار که او ماشین را به حرکت در میآورد، به آرامی شتاب میگیرد و به آرامی، آرام و کامل متوقف میشود.
درس شماره ۱: با انجام دادن بیاموزید.
وقتی برای اولین بار پوشش نسکار را شروع کردم، نمیتوانستم بفهمم که چگونه رانندگان میتوانند ساعتها اینقدر نزدیک به دیوار و یکدیگر مسابقه دهند. در پایان. من هنوز نمی فهمم، اما حداقل می دانم که آنها شروع به انجام این کار نکرده اند. آنها از طریق آزمون و خطا یاد گرفتند. حتی جف گوردون بزرگ – یک قهرمان چهار بار، یکی از متحولکنندهترین چهرههای تاریخ نسکار و مانند من، پدر یک دختر نوجوان – در اوایل کارش تصادف کرد و ماشینهای زیادی را خراب کرد. او فوق العاده شد زیرا مالک تیمش، ریک هندریک، صبر و حوصله داشت تا به گوردون اجازه دهد از آن بیاموزد. آن اشتباهات.
چند هفته پیش، هنگامی که ماریا رانندگی می کرد، یک احمق در جاده سرگردان شد و فقط همانجا ایستاد. شب بود، جاده کم نور بود و ماشینی که از طرف دیگر می آمد، دقیقاً همان ساعتی که ما بودیم، به سمت احمق می رسید. نمی دانستم که آیا ماریا می تواند همه اینها را پردازش کند یا نه – من به سختی می توانستم – بنابراین فریاد زدن واکنش طبیعی من بود. “متوقف کردن!” فریاد زدم.
من فوراً پشیمان شدم، و نه فقط به این دلیل که او را در هنگام رانندگی ترساندم، بلکه به این دلیل که به او فرصتی ندادم که خودش با مشکل کنار بیاید. وقتی از گوردون خواستم به ماریا نصیحت کند، در مورد احمقی که در جاده بود به او چیزی نگفتم، اما پاسخ او به نظر من بود. او گفت: مراقب محیط اطراف خود باشید. “این با زمان و تجربه همراه است، اما هیچ وقت برای شروع این فرآیند زود نیست. دانستن کارهایی که اطرافیان شما انجام می دهند و پیش بینی حرکت بعدی آنها می تواند به جلوگیری از وقوع حوادث احتمالی کمک کند.”
این در مورد کار نیز صدق می کند. محیط اطراف ما در سه سال گذشته به طور قابل توجهی تغییر کرده است. مواقعی وجود خواهد داشت که فریاد زدن «ایست» از روی صندلی مسافر، تماس درستی است – اگر شهاب سنگی به سمت ما می آید یا من بلیت های تیلور سویفت را در جاده می بینم. به غیر از این، باید به او اجازه بدهم خودش بفهمد، زیرا بعد از ۱۶ سال که پدرش هستم، می دانم که او اینگونه بهترین چیز را یاد می گیرد.
درس شماره ۲ : عجله نکنید.
اخیراً زیاد در مورد سررسید ننوشتم و از این موضوع خوشحالم. من Daytona 500 را بارها پوشش دادم. اضطراب مهلت زمانی شروع شد که آن روز صبح از خواب بیدار شدم و در حالی که به سمت پیست رانندگی می کردم، در ترافیک منتظر می ماندم، تا مرکز رسانه راه می رفتم و غیره به راه خود ادامه می دادم. وقتی مسابقه تمام شد، منفجر شد. هر کلمه، جمله و تصمیم در مورد آن ۱۰۰۰۰ پوند وزن داشت.
ساعتی بعد، وقتی روی تخت اتاق هتلم خزیدم، خوابیدن یک چالش بود – دستانم لطیف، قلبم تپنده، تنفسم کم عمق بود. ذهنم از شدت آدرنالین، از خوشحالی که تمام شد، از ترس اینکه تخت را روی داستان خیس کنم، در حال تپش بود.
وقتی ماریا اخیراً به داخل خیابان رفت، دستانم خیس شده بودند. قلبم تند می زد، نفسم کم عمق بود و ذهنم تند می زد. اگر من احساس فشار می کردم، می دانستم که او نیز باید چنین باشد. برای ماریا، هر پیچ، ترمز، شتاب و تصمیم در مورد این اقدامات باید ۱۰۰۰۰ پوند وزن داشته باشد. این که تماشا میکردم کمکی نمیکرد و اضطراب بررسی دقیق را بر اضطراب یادگیری یک مهارت جدید انباشته میکرد.
من سالها تجربه برخورد با فشار ضرب الاجل را دارم. همه اینها برای ماریا جدید است. نکته کلیدی در رانندگی، نوشتن، در کار، در زندگی این است که فشار وارد نشود شما را مجبور به تصمیم گیری های بد می کند. گوردون به من گفت: «سعی کن هنگام رانندگی در هیچ تصمیمی عجله نکنی». “به عنوان یک راننده جدید، دیگران در اطراف شما متوجه خواهند شد که اگر هنگام تغییر خط یا بیرون آمدن از مسیر رانندگی وقت بیشتری صرف کنید – بنابراین تصمیمات خوب بگیرید، نه سریع.”
این باعث شد به اولین تصمیم خود فکر کنم. یک روز در اخبار ورزشی، یک مجله ملی که من ۱۳ سال برای آن کار کردم (و بارها دیتونا ۵۰۰ را پوشش دادم). من پس از گذراندن شش سال در روزنامههای روزانه به آنجا رسیدم و هر روز تا آنجا که میتوانستم سریع میرفتم. رئیس جدیدم پروژه ای به من داد، به او گفتم که فوراً آن را انجام می دهم، و او به من گفت که این کار را نکنم.
او به من گفت که آن را خوب انجام دهم، نه سریع.
این درسی است که باید بارها و بارها با خودم تکرار کنم، مخصوصاً به عنوان یک فریلنسر.
درس شماره ۳: به کاری که انجام می دهید توجه کنید.
جیمی جانسون بدون شک بزرگترین راننده نسکار در دوران خود است. فقط گوردون در آن گفتگو حضور دارد. جانسون هفت قهرمانی (که بیشتر با ریچارد پتی و دیل ارنهارت برابر بود) و ۸۳ مسابقه، از جمله دو مسابقه Daytona 500، که یکی از آنها را پوشش دادم، به دست آورد. او نیز مانند من دو دختر دارد، اگرچه او چندین سال از دختر من کوچکتر است.
وقتی از او راهنمایی در مورد رانندگی خواستم، به نظر می رسید که او تصور می کند برای دخترانش تفنگ ساچمه ای سوار می شود. او با حمایت از رانندگی بدون حواسپرتی، آنچه را «بیحوصلگی پدر» مینامید، ارائه داد: تلفن خاموش، صدای رادیو کم، دوستانی که بیش از حد کافئین دارند دعوت نشدهاند، و غیره. این توصیه بسیار خوبی است که در اقتصاد توجه به محیط کار نیز منتقل میشود. میلیونها چیز وجود دارد که توجه ما را جلب میکنند. ما بهترین کار را می کنیم – نه، ما بهترین زندگی را می کنیم – زمانی که تا حد امکان آنها را حذف کنیم.
تنها مشکل: حداقل در اوایل، من اغلب حواس پرتی را به خود جلب می کردم، خواه با تشویق او به ترمز کرد، به او گفت که چراغ قرمز است یا زمانی که یک احمق در جاده بود، فریاد زد، «ایست». من از آن زمان یاد گرفتم که ساکت شوم.
درس شماره ۴: طبق قوانین بازی کنید—به جز زمانی که این کار را نمی کنید.
من’ با ستاره های نسکار کافی رانندگی کرده ام تا بدانیم بهتر است به توصیه های آنها گوش کنیم تا از آنها الگوبرداری کنیم. کارل ادواردز در حین رانندگی با یک SUV کرایه ای وارد تونلی شد که زیر پیست در جاده بین المللی دیتونا می رود. او از خروجی سربالایی تونل خارج شد و ما را به داخل شب فلوریدا پرتاب کرد. حدود ۴۵ فوت بعد فرود آمدیم و نزدیک یک متصدی پارکینگ توقف کردیم. خدمتکار گفت: «دوباره تو.» تا زمانی که شروع به آموزش به ماریا نکردم، متوجه نشدم که تقریباً به همان اندازه نمونه بدی را ارائه کردم. من اکثر قوانین راهنمایی و رانندگی را به عنوان پیشنهاد در نظر میگیرم: برای توقف کامل نمیآیم، از چراغ راهنما فقط زمانی استفاده میکنم که به آن فکر میکنم، که اغلب نیست، و سرعت مجاز را نمیرانم. همانطور که جانسون گفت: “ما کسی نیستیم که در خط سریع حرکت کند.”
هیچ کس به جز ماریا بحث نمی کند. او یک مادام العمر، پیرو قوانین، سیاه و سفید و پیرترین کودک است. علامت محدودیت سرعت هر چه بگوید، ماریا همان چیزی است که رانندگی می کند. جاده ای نزدیک خانه ما کمی پیچ می خورد و محدودیت سرعت از ۴۵ به ۳۵ کاهش می یابد، یک تغییر کاملا غیر ضروری. دقیقاً یک نفر – ماریا – آن را دنبال می کند، و اغلب ماشین پشت سر او آنقدر نزدیک می شود که می توانیم به گفتگوی آنها بپیوندیم. این او را عصبی می کند و در برخی مواقع به خاطر آن اشتباه می کند. تا اینجای کار، من با اصرار میجنگم که به او بگویم محدودیت سرعت را بشکند، حتی اگر میدانم باید این کار را انجام دهم.
اما نکته اینجاست: من از او در هیچ شرایط دیگری حمایت نمیکنم. من به او نمی گویم که دستور رئیس خود را نادیده بگیرد زیرا هیچ کس دیگری از آن پیروی نمی کند. من نمیتوانم بگویم بد نیست تکالیف او را به باد بدهد، زیرا همه همکلاسیهایش چنین بودند. “همه افراد دیگر این کار را انجام می دهند” دلیل زشتی برای انجام کاری است، و من به او (عاشقانه) می خندم اگر از آن برای دفاع از هر چیزی با من استفاده کند… به جز شکستن محدودیت سرعت.
بهترین چیز در مورد فرزندپروری این است که این سردرگمی در موضوعات مختلف تا زمانی که من بمیرم ادامه خواهد داشت.
این مقاله در ابتدا در ژوئیه/آگوست ۲۰۲۳ منتشر شد مجله SUCCESS< /em>. عکس توسط sumroeng chinnapan/shutterstock.com.
مت کراسمن یک نویسنده ساکن سنت لوئیس است. او در مورد ورزش، سفر، ماجراجویی و پیشرفت حرفه ای می نویسد. به او ایمیل بزنید [email protected]
۲۰۲۳