4 کلمه رهبران باهوش عاطفی هرگز استفاده کنید
۴ کلمه رهبران باهوش عاطفی هرگز
استفاده کنید
رهبری سخت است. چه در حال مدیریت یک تیم کوچک باشید و چه مسئولیت پذیر باشید. برای یک سازمان بزرگ، تصمیماتی که می گیرید دارای یک تأثیر واقعی بر افراد اطراف شما. یعنی چیزی که باید جدی بگیرید.
یکی از سختترین بخشهای افراد رهبری این است که همیشه انجام نمیدهند. کاری که از آنها انتظار دارید انجام دهند گاهی اوقات، به این دلیل است که آنها نمی دانند شما چه کاری می خواهید انجام دهید. گاهی اوقات، آنها نمی دانند که چگونه هر کاری را که شما می خواهید انجام دهند. البته گاهی اوقات آنها نمی خواهند کاری را انجام دهند.
این می تواند خسته کننده باشد. می تواند وسوسه انگیز باشد – در آن لحظه – بازی با برگ برنده “من رئیس هستم”.
به عنوان والدین چهار فرزند، می توانم ارتباط برقرار کنم. در واقع، فرزندپروری تفاوت چندانی با رهبری یک تیم. در هر دو مورد، شما سعی میکنید افراد را تحت تأثیر قرار دهید تا کارهایی را که باید انجام دهند، انجام دهند، اما اغلب ترجیح میدهید انجام ندهید.
برای مثال. ، فرزندان ما به ندرت هر کاری را که ما از آنها انتظار داریم انجام می دهند، به خصوص بار اول. معمولاً چند دور دعوا طول میکشد، که تقریباً همیشه با همان چهار کلمه تمام میشود:
اکنون، هر کتاب والدینی من ve ever read فصلی در مورد نحوه صحبت کردن با بچه ها دارد. در هر یک، به نظر می رسد که این چهار کلمه بدترین چیزی است که می توان به بچه هایتان گفت، که شخصاً برای من بد است زیرا آنها را زیاد گفته ام. من به آن افتخار نمی کنم، اما گاهی اوقات بیرون کشیدن آن کلمات بسیار آسان تر از توضیح دادن تفکر بزرگسالی ام به یک نوجوان است.
مسئله این است که هرگز به خوبی ختم نمی شود. همه فقط دیوانه یا آسیب دیده می شوند.
مهمتر از آن، فقط والدین نیستند. رهبران انواع تیم ها همیشه این چهار کلمه را می گویند. خوب، مطمئنا، کلمات ممکن است کمی متفاوت باشند، اما معنی یکسان است.
“این بار به روش خودم امتحان می کنیم.”
“به عنوان رهبر این تیم، فکر می کنم…”
“من می شنوم که چه می گویید، اما من مدیر این پروژه هستم…”
“من به شما پول نمی دهم که فکر کنید، من به شما پول می دهم تا کاری را که من می گویم انجام دهید…”
هر بار که چنین چیزی می گویید، در درون، آنچه شما واقعاً به آن فکر می کنید این است که “چون من این را گفتم.” آنچه واقعاً احساس میکنید این است که اگر مردم فقط به این دلیل که شما آن را گفتهاید، کارهای شما را انجام دهند، کار شما بسیار بهتر میشود.
البته، مردم اینطور کار نمی کنند، به همین دلیل است که رهبران باهوش عاطفی هرگز نباید از این چهار کلمه استفاده کنند. اگر شما مردم را رهبری می کنید و نمی توانید دلیلی بهتر از “چون من گفتم” برای انجام کاری بیاندیشید، احتمالاً نباید از آنها بخواهید کاری انجام دهند. از سوی دیگر، اگر نمیتوانید دلیل خود را توضیح دهید، زیرا خوب، شما رئیس هستید – احتمالاً نباید کسی را رهبری کنید.
هوش عاطفی توانایی شناخت احساسات و مدیریت موثر آنهاست. معمولاً، اگر متوجه میشوید که به دیگری میگویید که باید کاری انجام دهد «چون من گفتم»، به این دلیل است که احساس تدافعی میکنید، گویی اقتدار شما به چالش کشیده میشود.
این قابل درک است. هیچ کس دوست ندارد احساس کند که باید خود را توضیح دهد، به خصوص زمانی که “مسئول” است. به جز، و این مهم است، رهبری همه چیز در مورد نفوذ است. این در مورد یک عنوان یا مقام نیست. مردم به ندرت شما را دنبال می کنند، فقط به این دلیل که می گویید “من گفتم”، حداقل نه از روی میل.
نفوذ، از سوی دیگر، همیشه در مورد روابط است، و روابط نیاز به کار دارد. آنها نیاز به گفتگو و ارتباط دارند. وقتی از این چهار کلمه استفاده میکنید، همیشه هدف این است که ارتباط را با انتظاراتی که طرف مقابل به اختیار شما میدهد، قطع کنید. اتفاقاً این مانند تسلیم شدن به رهبری شما نیست.
گاهی اوقات تیم شما به اطلاعات بیشتری نیاز دارد یا از درک بهتر هر چیزی که میخواهید سود میبرد. فرزندان. معمولاً وقتی یک بچه عقب رانده میشود به این دلیل است که احساس میکند چیزی ناعادلانه است یا نمیتواند فواید آینده هر کاری را که در حال حاضر از او میخواهید ببیند.
منظورم این نیست که افراد تیم شما بچه هستند یا اینطور رفتار می کنند، اما فکر می کنم مسئولیت مشابه است. وظیفه شما تشویق، ایجاد انگیزه، منابع و مسئول نگه داشتن آنها برای رسیدن به اهداف معین است.
اما، در هر دو مورد، بهتر است تشخیص دهید که وقتی یکی از اعضای تیم شما در حال عقب نشینی است، بهترین واکنش این است که متوقف شوید و به آنچه واقعاً در حال رخ دادن است فکر کنید. این بدان معنا نیست که باید نظر خود را تغییر دهید، بلکه به این معنی است که باید طرز فکر خود را در مورد رهبری تغییر دهید.