عمومیمقالات

چقدر خوشحالی؟

چقدر خوشحالی؟

مدتی قبل از اینکه فردی شاد باشم، در آخر هفته چهارم ژوئیه سال ۲۰۱۱، از خانه و ازدواج اولم نقل مکان کردم – و سپس لپ تاپم را ترک کردم. این یک مشکل برای یک نویسنده است.

من بیشتر تعطیلات را صرف تمیز کردن کابینت های یک خانه اجاره ای، رفع شکاف سقف و رنگ آمیزی اتاق نشیمن کرده بودم. پدر و مادرم با ماشین به شهر رفتند تا به من کمک کنند تا در این جابجایی به من کمک کنند، یا سعی کنند بفهمند چه اتفاقی در حال رخ دادن است یا با من ناراحت باشند. دلیلش هرچه بود، آنجا بودند.

به آنها گفتم: “خوب است”. “من خوبم.”

پدر من یک کاردان بود، اما سکته مغزی بیشتر این دانش را گرفت و در جایی پشت دیوارهای آفازی پر کرد. بنابراین وقتی برای شروع جدایی یک ساله به آن خانه اجاره ای نقل مکان کردم، او پدری بود که می خواست کمک کند و می دانست که چگونه کمک کند، اما نمی توانست کمکش را بیان کند. او روی صندلی نشست در حالی که من سقف را چسباندم.

“آن را پر کن!” او گفت در حالی که من گِل گچ بری را پخش کردم.

“منظورت چیست؟” گفتم.

“مایک!” گفت و سرش را تکان داد. “آن را پر کن!”

“پدر!” گفتم. “من نمی دانم شما چه می گویید!”

نقطه شکست

ما کار را تمام کردیم و برای خرید علف خوار به فروشگاه سخت افزار رفتیم، سپس چند همبرگر کبابی کردیم تا آمریکا را جشن بگیریم. شب قبل از اینکه به سر کار برگردم، وقتی لپ‌تاپم را برای چک کردن بیرون آوردم، روشن نشد. بدون پاسخ. وصلش کردم و هنوز صفحه سیاه بود. سپس این اتفاق افتاد.

گریه کردم. من به زنی که تبدیل به سابق من شده بود فحش دادم. به رنگ و حرارت و کار فحش دادم. به شکسته بودن لعنت فرستادم

هیچ پرده ای در این مورد وجود نداشت. جایی در داخل، می دانستم که یک کامپیوتر خراب در مقایسه با آنچه در مغز پدرم اتفاق می افتد، چیزی نیست. و همچنین می‌دانستم که سابقم همان درد یا بدتر را تجربه می‌کند.

دلیل تناسب اندام من کامپیوتر نبود. من آدم خوشبختی نبودم، همانطور که یخ به سادگی اینطور نیست گرم

حالم خوب نبود.

بازگشت به حال و هوای شاد

چند ماه پس از آن به یک درمانگر مراجعه کردم. پس از گوش دادن به صحبت‌های من در طی چند بار بازدید، او به من پیشنهاد کرد که وقتی بیش از خودم برای دیگران انجام می دهم. او گفت: «بیشتر از این کار کنید. شروع به چمن زنی حیاط همسایه ام کردم. من با بچه های همسایه دیگرم فوتبال بازی می کردم. پنج ساعت رانندگی کردم تا به یکی از دوستان کمک کنم تا در بیرون از خانه جدیدش بوته بکارند. و در طول سال آینده، از پایین سنگ ظاهر شد.

اکنون، سالها بعد، در شهر دیگری زندگی می کنم. من دوباره متاهل هستم، به طرز وحشتناکی، و درجاتی که نمی‌دانستم ممکن است عاشق باشم. من در کار موفق بوده ام؛ من یک تجارت آزاد نوپا ایجاد کردم و تنها زمانی آن را رها کردم که شغلی را که نمی‌توانستم رد کنم، پیش آمد. ما یک خانه کوچک آجری داریم در محله ای با بلوط های سر به فلک کشیده که دنیا را سایه می اندازند و در شب های گرم ما عقب می نشینیم و مات بامزه مان، گیزمو، را تماشا می کنیم که سنجاب ها را بالای درختان تعقیب می کند. اگر لپ تاپ من الان بمیرد، می خندم.

سال گذشته دوام آن شادی را آزمایش کرد. پدرم، ستاره خانواده ما، در آغاز سال ۲۰۱۹ درگذشت. الف>. سه ماه بعد، خاکستر او را در خلیج چساپیک پخش کردیم، جایی که او کاپیتان قایق اجاره ای بود. و بلافاصله پس از آن، من و لورا به خانه آمدیم، آشپزخانه را بازسازی کردیم و یک حمام اضافه کردیم. مردانی با پاهای گل آلود به مدت نه ماه در خانه ما قدم زدند و بندر آجون یک زینت دائمی حیاط بود.

قبل از پایان سال ۲۰۱۹، من و لورا ۴۰ ساله می‌شدم، هر کدام پیشنهادهای شغلی غیرمنتظره را می‌پذیرفتیم و ناشر من را برای یک قرارداد کتاب ثبت نام می‌کرد.

اوه، و ما متوجه می شویم که بچه دار می شویم.

مطالعه ای در ردیابی حالات شاد

از آنجایی که ظاهراً کافی نیست، در اواخر سال، این مجله با یک بازی سرگرم کننده دیگر همراه شد. من چندین سال است که در این صفحات مشارکت داشته‌ام، و در طول این مدت، آنها عادت کرده‌اند که در فصل‌های شلوغ بدون اعلام قبلی ظاهر شوند. یکبار از من خواستند مردمی را ردیابی کنید بیشترین زمان را با آنها می گذرانم و ارزیابی می کنم که آیا آنها مرا بهتر می کنند یا خیر. من این کار را کردم، در مورد آن نوشتم، و هیچ دعوای ایجاد نکرد. بار دیگر، زمانی که من در سفر بودم، ویراستاران برای اینکه از لورا بپرسند که آیا مایل به ازدواج است یا خیر، یک ایمیل ارسال کردند. من به کار گفتم بله و روز بعد او به من گفت بله.

آزمایش این بار: بهزیستی ذهنی من را ردیابی کنید. به زبان فانتزی، “ارزیابی های شناختی و عاطفی” من از زندگی ام را دنبال کنید. به زبان ساده، شادی من را دنبال کنید. نه فقط روز، بلکه ساعت. من از روش نمونه‌گیری تجربه به مدت یک ماه استفاده می‌کنم تا امتیاز احساسات مثبت و منفی خود را در طول هر روز حفظ کنم، و سپس هر شب از خودم می‌پرسم که چقدر از زندگی راضی هستم.

در شرایط من – بالاخره اینجا احساس خوبی دارم، بچه ها! – این چیز خطرناکی است. این آزمایش از نظر تئوری می تواند منجر به فاجعه شود. هی مایک، تو کاملا خودت را به این مسیر زندگی متعهد کرده ای. متعهد به لورا متعهد به یک کار جدید، به کتاب. متعهد به یک نوزاد جدید. اما آیا شما… فرد شادی هستید؟

ذهن من چهار هفته جلوتر رفت و به سوال واضح بعدی رسید. اگر نباشم چه می‌شود؟ آیا حتی می‌خواهم آن را بدانم؟

پروفسور خوشبختی

اد دینر طی سال‌ها از طریق آزمایش‌های مشابه به افراد بی‌شماری کمک کرد. او فارغ التحصیل استاد برجسته روانشناسی در دانشگاه ایلینویز بود و سه کتاب در مورد بهزیستی ذهنی را ویرایش کرد. در دهه ۱۹۸۰، او به مدل سه قسمتی برای اندازه گیری بهزیستی ذهنی—”عاطفه مثبت مکرر، عاطفه منفی نادر و ارزیابی های شناختی مانند رضایت از زندگی.”

او به نوعی استاد خوشبختی بود.

یکی از چشمگیرترین مطالعات داینر، مطالعه ای بود که روی خودش انجام داد.

او به من گفت: “هیچ وقت متوجه نشدم که حالم در صبح است.” من همچنین در آخر هفته حال و هوای بالاتری دیدم که باعث شگفتی من شد زیرا عاشق کارم هستم.

یک بار، یک برنامه گفتگوی صبحگاهی برجسته به داینر مأموریت داد تا گروهی از افراد، از جمله چند شخصیت تلویزیونی و کارکنان پشتیبانی را در یک مطالعه مشارکت دهد.

نتایج تولیدکنندگان را چنان تکان داد که هرگز نمایش را اجرا نکردند.

او در ایمیلی نوشت: «وقتی نمایه‌های خلقی یکی از هموطنان را دیدم، ناراحتی او زمانی که با همسرش بود از بین رفت. یکی دیگر از چیزهایی که واضح بود این بود که حال و هوای [کارمندان نمایش] در آخر هفته بسیار بالا بود و در روز دوشنبه و [در طول] هفته واقعاً بی‌حال بود. از آنجایی که تنور برنامه بسیار شاد و پرنشاط بود، شوکه کننده بود که چقدر روحیه آنها در محل کار پایین بود.”

وقتی تکلیفم را به داینر گفتم، اشاره کردم که من و همسرم صاحب فرزند خواهیم شد.

داینر پاسخ داد: “امیدوارم تولد یک نوزاد مثبت باشد.” “اگرچه ممکن است مانند ما با دوقلوها شگفت زده شوید.”

خوشحال است که پروفسور شادی حس شوخ طبعی داشت.

چگونه حالات شاد خود را ردیابی کردم

راه‌های متعددی برای امتیاز دادن به رفاه ذهنی شما وجود دارد. برای آزمایش خودم، از یک صفحه گسترده نسبتاً ابتدایی و هشدارهای تلفن استفاده کردم. من آزمایش را در روز چهارشنبه ۴ دسامبر آغاز کردم و دقیقاً چهار هفته بعد در روز سال نو به پایان رسید. من تمام ساعات یک روز را که معمولاً بیدار هستم، لیست کردم، از ۶ صبح شروع می شود و در ۱۱ شب به پایان می رسد. با رفتن به صورت افقی، به هر بلوک یک ساعت زمان دادم: ۶ صبح تا ۷ صبح و غیره.

در ریل عمودی، من برای هر روز چهار ردیف ایجاد کردم. ردیف بالا برای احساسات مثبت، دوم برای احساسات منفی، سوم شرح کارهایی بود که در آن ساعت انجام می دادم و در ردیف چهارم برای هر فعالیت دسته بندی کردم.

هر ساعت، یک امتیاز برای مثبت و یک امتیاز برای منفی، در محدوده ۰ تا ۳ اضافه می کنم. بنابراین یک ساعت استثنایی به عنوان ۳ در مثبت و ۰ در منفی کاهش می یابد. یک ساعت وحشتناک ۰-۳ خواهد بود. در برخی از بلوک‌ها، مثبت و منفی داشتم: اگر در سفر به محل کار احساس خوشبختی می‌کردم اما در ترافیک یا چیزی گیر می‌کردم، ۱ امتیاز برای مثبت و ۱ برای منفی ثبت می‌کردم. در پایان روز، من هر ردیف را محاسبه می کنم. این به من یک اندازه گیری داد.

اندازه گیری دوم نیز در پایان هر روز بود. من به سادگی احساسم را در مورد زندگی در مقیاس ۰ تا ۷ ارزیابی کردم.

نتایج ردیابی حالات شاد من

من مطمئن نبودم که انتظار چه چیزی را داشته باشم، اما این یکی از ارزشمندترین مطالعات شخصی است که انجام داده ام. برخی از روندهای آشکار ظاهر می شوند. اعداد به شما می گویند که چگونه زندگی می کنید و چه احساسی نسبت به زندگی خود دارید – اطلاعات خوبی برای هر کسی که قصد دارد به زندگی ادامه دهد.

بعد از چهار هفته، نمره مثبت من ۶۷۷ و نمره منفی من ۲۷۲ شد. 

البته این اولین چیزی است که می خواهم با شما به اشتراک بگذارم. این که ابتدا امتیاز کلی خود را به شما بگویم، معادل ارسال عکسی از غروب خورشید در اینستاگرام با شرح یکی از آن جملات دیواری است. “در لحظه زندگی کنید” و شما نیز می توانید نمره مثبتی داشته باشید که سه برابر نمره منفی شماست.

اما این اعداد تصویر کامل را نشان نمی دهند. در پایان هر روز، در “چقدر راضی هستید؟” ستون، جایی که من می‌توانم عددی بین ۰ و ۷ انتخاب کنم، مجموع اعداد به ۱۱۹ می‌رسد، به‌طور میانگین ۴.۲۵. تقریباً تا نیمه راضی بودم، و من در بیشتر اوقات در تعطیلات تعطیلات بودم.

اما… من خیلی آدم خوشحالی هستم! به آن امتیاز دیگر نگاه کنید!

همانطور که من تصور می کنم، اگر شما مانند من «در لحظه زندگی می کنید»، احتمالاً در تعدادی از آنها به خودتان دروغ می گویید. وقتی تلفنم زنگ زد تا به من یادآوری کند که نمره ام را ضبط کنم، انگار در مقابل یک مخاطب زنده ارزیابی می شدم.

در غیاب پاسخ معقول‌تر (اگر بیشتر ساعت‌ها در حالتی باشد که نه مثبت یا منفی باشد، چه می‌شود؟) فرد در لحظه به سمت مثبت اشتباه می‌کند، سپس در پایان روز ارزیابی صادقانه‌تری ارائه می‌کند. .

بخش جالب زمانی اتفاق می‌افتد که با دقت بیشتری به اعداد نگاه می‌کنید و روندها را پیدا می‌کنید. سنبله ها کجا و چه زمانی هستند؟

بررسی داده ها

یکی از ترانه‌های ساده مورد علاقه من در هر آهنگی از یک ترانه‌سرا تگزاسی به نام رایان بینگهام است، که در «باران سخت دیلن» خطی دارد که می‌گوید: «اگر آن را تغییر ندهی همه چیز ثابت می‌ماند».

من حدود یک دهه است که به آن غزل گوش داده‌ام، و در مقاطع مختلف زندگی برای من معنای متفاوتی پیدا کرده است. وقتی از آن خانه اجاره ای بیرون آمدم و به شهر دیگری نقل مکان کردم، آن را خواندم. وقتی از کار یا خانه بیزار بودم آن را می خواندم.

زندگی ما مانند موتورهای اتومبیل است، برخی از قطعات به خوبی کار می کنند و برخی دیگر می توانند از کمی تنظیم استفاده کنند. در سال ۲۰۱۷، شغلم را به عنوان سردبیر یک مجله به کار آزاد گذاشتم و در آخرین سال های زندگی پدرم وقت می گذراندم. من قطعا خوشحال تر از انجام این کار بودم. من باید برنامه خودم را تنظیم کنم و در تکالیف سفر کنم. و من تا آخرین نفسش با او بودم، چیزی که هرگز پشیمان نخواهم شد.

نمرات منفی که تعجب آور بود

چند هفته بعد، صاحب یک شرکت رسانه دیجیتال محلی در شهر من، شارلوت، کارولینای شمالی، تماس گرفت و قرارداد نوشتن برای آنها را پیشنهاد داد. من آن را گرفتم، یک داستان نوشتم، و سپس او به من پیشنهاد کار تمام وقت داد تا یک لباس روزنامه نگاری در آنجا بسازم. اولین روز من سه شنبه بعد از روز کارگر بود. این یک مکان هیجان انگیز برای کار است. برای اولین بار در حرفه ام، من در یک خروجی هستم که در حال رشد و گسترش است. سرگرم کننده است.

نکته این است که فکر می‌کردم کارم نمرات بالا و خوشحالی می‌گیرد.

اما صفحه گسترده چیز دیگری می گوید. ساعات کار در بهترین حالت یکنواخت است. اما طبق صفحه‌گسترده، همیشه منفی‌ترین زمان در زندگی من ساعاتی است که بلافاصله پس از انتشار یکی از داستان‌های من است.

من برای هر سفر گزارش (کاوش!) و بیشتر زمان نوشتن (فکر کردن!) نمره بالایی می دهم، اما ساعات بازخورد من را ناراحت می کند.

بزرگترین تفاوت اکنون که به یک نشریه محلی بازگشته ام این است که پاسخ ها شخصی هستند. افرادی که ایمیل های تند و زننده و پست های رسانه های اجتماعی ارسال می کنند، گاهی اوقات همسایه شما هستند. هر فردی که با یک نوشته درگیر می شود، تجربیات خود را در کار من به ارمغان می آورد و این تجربیات می تواند آنها را به دوست داشتن یا متنفر شدن از آن و من سوق دهد. تا زمانی که در سوپرمارکت به آنها برخورد نکنید خوب است.

۲ها و ۳های دیگر در جنبه منفی نادر، اما شدید بودند. و برای بسیاری از زوج ها، آنها در ماه دسامبر به اندازه سرما رایج هستند.

امتیازات منفی مورد انتظار

می‌دانم که اجتناب‌ناپذیر است، اما بحث کردن با لورا مرا در هم می‌گیرد. ما یکی در شب کریسمس داشتیم که کمترین امتیاز را در تمام روزها داشت: ۱۳-۲۳٫ مادرم برای اولین کریسمس بدون پدر در شهر بود. برادرم دوست دختر جدیدی داشت که برای دیدن خانواده به بیرون پرواز می کرد. چند هدیه لحظه آخری برای خرید داشتیم. شام ساعت ۵ بود. کلیسا در ساعت ۸٫ لورا باردار بود. داشتم یک داستان را تمام می کردم. اضطراب و تنش بی سر و صدا ایجاد شد، تا زمانی که ما در حمام ایستاده بودیم، استرس داشتیم و در مورد چگونگی انجام همه چیز بحث می کردیم.

او برای انجام کارهایش رفت. من رفتم تا مال خودم را اجرا کنم. چند ساعت بعد همه منفی ۳ بود.

من اخیراً داستانی را در هدف بررسی کتاب های لس آنجلس که ادعا می کند سال ۲۰۱۹ “سالی برای فریاد زدن” بود. نویسنده بحث می کند که چگونه چندین صحنه فیلم بزرگ از سال به بحث های پرشور بستگی دارد. بزرگترین آنها در A Marriage Story بود، جایی که آدام درایور و اسکارلت یوهانسن، که در فیلم با هم ازدواج کرده اند، برای چند دقیقه فریاد می زنند. منتقدان همه رنگ‌ها، ستایش را در صحنه بیل زده‌اند.

همچنین یک آهنگ فوق‌العاده از کشا وجود دارد که شامل ورابل، استورگیل سیمپسون و برایان ویلسون می‌شود – این یک سه‌گانه است – با این جمله ویرانگر: «از تو متنفر نیستم، عزیزم. بدتر از آن است.”

من تعجب می کنم که چرا این قطعات فرهنگ پاپ اکنون اینقدر محکم در زندگی آمریکایی ها فرود آمده اند. چه خبر است با ما؟ آیا جدایی ها لحظه ای دارند؟ آیا ما ناراحتی را در آغوش می گیریم؟ امیدوارم نه.

حداقل در این خانه، ما نیستیم. من و لورا همان روز بعدازظهر درست شدیم. ما صحبت کردیم. ما گوش دادیم. اگر صفحه‌گسترده نگه نمی‌داشتم، احتمالاً آن را فراموش می‌کردم. خوب است که ندارم. این بدترین احساس ماه است، و دیدن داده هایی برای پشتیبانی از آن مفید است.

روزهای مبارک و نمرات مثبت

روز بعد از کریسمس، ۴۰ ساله شدم.

این باعث می‌شود که من خیلی بزرگتر از سایر پدرهایی که برای اولین بار به دنیا می‌آیند. برای کسی که بخش خوبی از هشت سال گذشته را صرف مراقبت از پدر بیمار خود کرده است، من نگران این هستم. شما هرگز نمی خواهید به آینده نگاه کنید و خود را پیرمرد و سربار ببینید.

من و لورا در آن روز به چارلستون، کارولینای جنوبی، یک سفر کوتاه سه ساعته از خانه مان رانندگی کردیم. او یک اتاق در یک هتل هنری رزرو کرده بود، و به مدت دو روز راه می رفتیم و چرت می زدیم، راه می رفتیم و چرت می زدیم.

من هم خیلی فکر کردم. دلم برای پدرم تنگ شده بود، و در حالی که به مکان‌هایی پرسه می‌زدیم و مردم به شکم او نگاه می‌کردند، سپس به دور نگاه می‌کردند، درباره پسرمان و اینکه چه کسی ممکن است باشد صحبت کردیم. غم و اندوه اولین فصل تعطیلات بدون پدر و هیجان آینده با یک پسر به سادگی در کنار هم بود، اما خوبی ها پیروز شدند.

امتیاز چهار روزی که ما خارج از شهر بودیم ۱۱۵-۵ بود. تنها احساسات منفی ناشی از اضطراب ناشی از حضور در تعطیلات و احساس این بود که باید کار کنم.

جای تعجب نیست که در طول آزمایش چهار هفته‌ای، آخر هفته‌ها نیز نمرات بالایی گرفتند. تمرینات را نیز انجام دادم، مانند دویدن های طولانی من به تنهایی. و چراغ های کریسمس را در یک یکشنبه آفتابی آویزان کنید. همه آنها ۳ نفر در سمت شاد بودند.

یک نکته در مورد این آزمایش که باید بدانید: اگر آن را انجام دادید، به کسی نگویید. چند بار که من و لورا در اطراف چارلستون قدم می زدیم، او وارد شد.

“نقاط شما چطور است؟” او می گوید.

“اوه، شما فقط می خواهید نمره خوبی بگیرید” و او خندید.

او گفت: “خب بله.” “البته که دارم!”

آنچه با ردیابی حالاتم آموختم

آخرین روزهای آزمایش در سال نو بود. شما در آن زمان ارزیابی های زیادی از سال گذشته خواندید. مردم به طرز دردناکی به اشتراک می گذارند که سالشان چقدر بد بوده یا چقدر به موفقیت رسیده اند. بیشتر ارزیابی‌ها بیشتر از داده‌های واقعی، درباره نگرش فرد به زندگی نشان می‌دهند.

در روز سال نو، دوستی جشن تولد ۵۰ سالگی خود را در یک بار غواصی برگزار کرد. حدود ده نفر حاضر شدیم. هوا گرم بود، در حالی که سگش خط حصار را بو می کشید، در حیاط پشتی نشستیم. آبجو انتخابی برای گروه National Bohemian بود.

Natty Boh، اگر دیدگاه درستی داشته باشید، آبجو بدی است که می تواند فوق العاده باشد. این شهر از بالتیمور است و بسیاری از شخصیت های آن شهر را حمل می کند. می تواند در اولین جرعه کمی طعم زنگ زدگی را بدهد، اما اگر آن را در آغوش بگیرید می توانید از سختی آن لذت ببرید.

در پشت قوطی‌ها ضرب‌المثلی وجود دارد، «خوشایند زندگی کن» و باعث شد لبخند بزنم. من به آن ۳ دادم.

بخشی از من وجود دارد که خوشحال است گزارش دهد که چگونه در پایان این آزمایش پیشرفت کرده‌ام، این که من در حال کسب امتیازهای بسیار بالایی هستم. من خوشحالم که به شما بگویم که بیشتر چیزهایی که باید یک فرد را خوشحال کند – خانواده و تعطیلات و زمان با هم – انجام می دهد. اما شاید ردیابی بهزیستی ذهنی بیشتر در مورد فرآیند یادگیری باشد تا نمره نهایی.

هنگامی که من این را می نویسم، اعداد من روند صعودی دارند. شاید همینطور ادامه پیدا کنه

اگر نه؟ سپس شاید من کاری در مورد آن انجام دهم. زیرا همه چیز ثابت می ماند اگر آن را تغییر ندهید.

این مقاله در اصل در شماره مه/ژوئن ۲۰۲۰ مجله SUCCESS منتشر شد و به‌روزرسانی شده است. عکس توسط Ground Picture/Shutterstock

Michael Graff 150x150 - چقدر خوشحالی؟

مایکل گراف سردبیر Charlotte Agenda است. آثار او در نشریات سراسر کشور منتشر شده است و او در بهترین مقالات آمریکایی و بهترین نویسندگی ورزشی آمریکا انتخاب قابل توجهی بوده است. Reach him at [email protected].

منبع : www.success.com
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
امکان ها مجله اینترنتی سرگرمی متافیزیک ساخت وبلاگ صداقت موتور جستجو توسعه فردی