چرا نباید به عنوان مثال رهبری کنید و چه کاری باید انجام دهید؟ بجای. درس های وحشیانه از قرنطینه که نشان می دهد چرا باید به عنوان مثال هدایت نمی شود
چرا نباید به عنوان مثال رهبری کنید و چه کاری باید انجام دهید؟
بجای. درس های وحشیانه از قرنطینه که نشان می دهد چرا باید
به عنوان مثال هدایت نمی شود
میگویند باید با . الهام بخشیدن به دیگران. اما طبق تعریف آن، همان مدیریت نیست، و مدیریت همان عملیات نیست، بنابراین من همیشه فکر میکردم که اگرچه ممکن است در ورزش چنین باشد، اما برای تجارت درست نیست.
زمانی که قفل ۱٫۰ رخ داد، حدود ۲۰۰ کارمند داشتم. حدود نیمی از آنها در دفتر بودند و نیمی دیگر پیمانکاران و کارکنان کار از خانه بودند. ترس محسوس بود، و به عنوان یک شرکت رویدادهای زنده، این احتمال وجود داشت که کسب و کار ما از بین برود.
ترس نشوید
از آنجایی که قبلا هرگز قرنطینه همه گیر را تجربه نکرده بودم، کاری را انجام دادم که احتمالاً اکثر کارآفرینان انجام می دهند. من با مثال رهبری کردم. زودتر بیدار شدم، دیرتر کار کردم. آستینهایم را بالا زدم و هر جا و هر جا که میتوانستم، در تمام زمینههای کسبوکار کمک میکردم. بالاخره اگر این کار را نمی کردم، ممکن است هیچ کاری برایمان باقی نماند.
من در بخش فروش، بازاریابی، خدمات مشتری، امور مالی، مدیریت و منابع انسانی شرکت کردم و به عنوان سخته هر کس میتونه ساعت ۳ صبح برای کار بیدار شوید، تا دیر وقت کار کنید و سپس تکرار کنید. ما قفلها را پشت سر گذاشتیم و از بسیاری جهات، تجارت ما بهتر و قویتر شد.
اما اجازه دهید این را از شما بپرسم. اگر کاپیتان کشتی هستید و در موتورخانه آتش سوزی می شود، آیا با بقیه خدمه پایین می روید تا آتش را خاموش کنید؟ خوب من انجام دادم، زیرا این کاری است که رهبران انجام می دهند، درست است؟ آنها الگوبرداری می کنند. پس چه کسی کشتی را هدایت می کند؟ چگونه در مسیر باقی می ماند؟ آیا واقعاً به یک جفت دست دیگر نیاز دارید که آتش موتور را خاموش کند در حالی که دستی روی فرمان نیست؟
از جلو هدایت کنید
از آنجایی که من در موتورخانه بودم و با بقیه تیمم گرما را احساس می کردم، فرهنگ ما کاملاً از بین رفت. هیچ کس نمی توانست دید ما را به خاطر بیاورد. هیچ کس هیچ ایده ای از استراتژی ما، مأموریت ما، ارزش های ما نداشت و همه می ترسیدند در حالت وحشت زده به اطراف می دویدند و سطل های آب را به همه جا پرتاب می کردند. آنها کسی را نداشتند که آنها را راهنمایی کند، زیرا راهنمای “نمونه” بود.
باید کارم را انجام میدادم. و شغل من کار آنها نیست. من باید با رهبری رهبری می کردم، نه با الگوبرداری. من نباید بیشتر کار می کردم، باید هوشمندانه کار می کردم. به جای اینکه مشغول انجام کار باشم، باید کمتر مشغول می شدم و فکر می کردم. ادمین کمتر، استراتژی بیشتر. من باید خودم را از ترس و وحشت جمعی جدا می کردم، که به معنای زمان کمتر و نه بیشتر برای عملیات بود. زمان بیشتری با مربیانی که این چرخه ها را پشت سر گذاشته اند. زمان بیشتری برای مطالعه تاریخ زمان بیشتری برای کار روی فرهنگ، بیان و بازگویی چشم انداز و ماموریت.
یک شرکت بزرگ، مانند یک تیم ورزشی بزرگ، ترکیب تاکتیکی و فرهنگی متنوعی خواهد داشت. تنوع افراد و موقعیتها، نقشها و مسئولیتها، و همه افراد در سازمان باید حوزههای نتیجه کلیدی خود را داشته باشند (KRA).
بهترین راه برای رهبری مثال زدن نیست، بلکه انجام کارتان است. و برای اینکه کار خود را به خوبی انجام دهید، باید حواس خود را از انجام کارهای دیگران پرت نکنید، و باید بدانید که شغل واقعی شما چیست.
بسیاری از مثالهای پیشرو صرفاً برای نمایش است. به من نگاه کن که کار خوبی انجام می دهم. این وضعیت ظاهری، سطحی است و به جای اینکه واقعاً کار شما را انجام دهد، کار می کند. رهبران بزرگ کار خود را می دانند و می دانند که شغل آنها منحصر به فرد است و بهترین راه برای رهبری این است که کار خود را به خوبی انجام دهند و با انجام خوب کار خود، دیگران را توانمند کرده و قادر به انجام وظایف خود به خوبی کنند.
خوب پیش نرفت پاسخ ۲ کلمه ای خلبان بود
درخشان