چگونه در 24 ساعت 3 میلیون دلار از دست دادم و برگشتم
چگونه در ۲۴ ساعت ۳ میلیون دلار از دست دادم و برگشتم
سال ۲۰۱۰ بود. منتظر مهمترین تماس زندگیم بودم. من به مدت ۱۸ ماه روی یک معامله بزرگ کار کرده بودم و اگر همه چیز به نتیجه برسد، شرکت من کمی بیش از یک میلیون دلار درآمد خواهد داشت.
و سپس تلفن زنگ خورد. شریک زندگی من بود. اما او با خبرهای خوب تماس نمی گرفت.
همانطور که عبارت “ما مشکل داریم…” از طریق تلفن آمد، خون از صورتم خارج شد و درد شدیدی شکمم را سوراخ کرد. انتظار بهترین ها را داشتم، مثل همیشه – برای بدترین ها برنامه ریزی نکرده بودم.
روی لبه تختم افتادم و صورتم را بین دستانم فرو کردم. آیا واقعاً این اتفاق میافتاد؟ در آن لحظه بود که متوجه شدم برای هر چیزی که برای آن کار کردهام همه می توانند از هم بپاشند. و این کار را کرد.
فکر میکنم سیاه شدم، زیرا چیز دیگری از آن روز به خاطر ندارم. اما میدانم که من و زندگیام را برای همیشه تغییر داد، روزی که اکنون از آن به عنوان «روز ۲×۴» یاد میکنم – زمانی که با ضربه ۲×۴ از سرم به بالا برخورد کرد. حداقل، این چیزی است که از دست دادن ۳ میلیون دلار به نظر می رسد.
از دست دادن این مقدار پول ممکن است، به دلیل نداشتن کلمه بهتر. وقتی همسرم از من پرسید که آیا حالمان خوب است، هرگز بیشتر از زمانی که مجبور شدم اعتراف کنم نه—نه، فکر نمیکنم احساس شرمندگی نکردم. او من را ترک می کرد و اگر پسر ۲ ساله ما را به دلیل اشتباه در معامله تجاری با خود می برد، ریسکی که من پذیرفتم و او نباید برای آن هزینه کند. اما او تصمیم گرفت با من بماند، در کنار من بایستد و ۱۰۰% از من حمایت کند.
هفتهها و ماههای بعد از این معامله شکست خورده، سختترین هفتههای زندگی من بودند. تجارتم را از دست دادم پس اندازم را از دست دادم. خانه ام را گم کردم اعتماد به نفسم را از دست دادم. به یاد دارم که روزها در رختخواب دراز کشیده بودم و کاری انجام نمی دادم جز اینکه سنگینی موقعیت را احساس می کردم.
اما اکنون می دانم که بدون این تجربه آسیب زا هرگز به جایی که امروز هستم نخواهم رسید. وقتی همه چیز را از دست می دهید، مجبور می شوید تغییر کنید. و من آن روز تغییر کردم.
***
همه چیز در سال ۲۰۰۱ شروع شد، زمانی که من یک کسب و کار خدماتی را بر اساس یک ایده راه اندازی کردم. من تیمی متشکل از کارمندان داشتم و در سال اول یک میلیون دلار فروش داشتم. من به سراسر جهان از استرالیا تا سوئیس سفر کردم و برای بزرگترین رویدادهای ورزشی جهان به مشتریان شرکتی بلیط و بسته فروختم.
در المپیک ۲۰۰۸ پکن، من برای بیش از ۸۵۰۰ نفر بلیت تهیه کردم و بیش از ۱ میلیون دلار سود کسب کردم. با توجه به این موفقیت، تصمیم گرفتم بزرگترین معامله زندگی ام را انجام دهم: المپیک ۲۰۱۰ ونکوور.
در طول سالها، تماسها، شرکا و مهارتهایم را توسعه دادم، و شهرت صنعت لازم برای بستن قراردادی به این بزرگی را داشتم.
در ۱۵ ژانویه ۲۰۱۰، انتظار تحویل بیش از ۱۷۰۰۰ بلیط را داشتم و مبلغ ۳ میلیون دلار برای آنها بیعانه پرداخت کرده بودم. اما بلیط ها هرگز ظاهر نشدند. اون ۳ میلیون دلار؟ رفته. این فقط پول من هم نبود. بیش از ۱۰,۰۰۰ مشتری بر اساس قراردادی که در دست من بود، هزینه بلیط های خود را از قبل پرداخت کرده بودند.
من در وسط یک رسوایی گرفتار شدم، بین یک تامین کننده و هزاران نفر که به آنها قول داده بودم. از نظر فنی، اصطلاح قانونی برای آنچه اتفاق افتاده است “نقض قرارداد” نامیده می شود. در طی پنج سال آینده، من در یک نبرد حقوقی مشاجرهآمیز برای بررسی بلیتهای مفقود شده بودم.
سفر برگشت سخت و پر از عدم اطمینان بود. شرم ناامیدی با هر نفسی مرا می بلعید. من میخواستم به کار خود ادامه دهم. میخواستم گذشته را رها کنم. اما درد تازه بود و مبارزه روزانه برای پول و اعتماد به نفس مرا در گیر کرده بود. در نهایت متوجه شدم سفر برگشت من با بخشیدن خودم شروع می شود—که می توانم از نو شروع کنم و راه خودم را ایجاد کنم.
می دانستم که می خواهم دوباره برای خودم کار کنم. اما ابتدا باید تغییراتی را در زندگی خود ایجاد کنم، چه از نظر شخصی و چه از نظر حرفه ای. این بار، من یک نوع کسب و کار متفاوت می خواستم – کسب و کاری که مبتنی بر خدمت به دیگران باشد.
قبل از «روز ۲×۴»، هدف در زندگی من. اکنون به گذشته نگاه می کنم و متوجه می شوم که حتی با این همه پولی که به دست می آوردم، برای ایجاد زندگی که واقعاً می خواستم اقدامی نمی کردم. در واقع من در تله موفقیت خود گیر کردم. من در منطقه راحتی گیر کرده بودم و شهامت ایجاد نوع دیگری از تجارت را نداشتم. حتی با وجود اینکه دائماً از کاری که انجام میدادم استرس داشتم و از آن متنفر بودم، پول زیادی به دست میآوردم که نمیتوانستم از آن فاصله بگیرم، اهمیت بدهم یا بفهمم که احساس رضایت نمیکنم.
به خاطر آوردم زمانی در زندگیام که به یک مربی کسبوکار مراجعه کردم که به من کمک کرد تا از طریق استراتژیهای درست برای ایجاد آن کسبوکار چند میلیون دلاری فکر کنم. فکر میکردم چقدر لذت بخش است اگر همین کار را برای دیگری انجام دهم. بنابراین به من رسید: باید مربی شوم.
من داشتم به داخل، دور از تاجر سرسخت، معاملهگر، به یک مراقب دقیقتر، یک مربی تغییر میدادم. من آخرین ذره پولم را در یک برنامه آموزشی مربی سرمایه گذاری کردم، و در مواقعی که خانواده ام برای پرداخت صورت حساب ها تلاش می کردند، خرج کردن پول برای آموزش احساس خودخواهی می کردم. اما این کاری بود که من باید انجام میدادم—برای حرکت رو به جلو، خارج شدن از آشفتگی و رسیدن به آیندهای بهتر.
من Growth Think Tank برای کمک به خدمت و راهنمایی رهبران کارآفرین در طول مسیر رشدشان. و از سال ۲۰۱۴، من این لذت را داشتم که به رهبران کمک کنم تفکر و استراتژی های خود را برای ایجاد کسب و کار فراتر از آنچه که فکر می کردند ممکن است تغییر دهند. بنیانگذاران، رهبران و مدیران عاملی که من با آنها کار میکنم از قبل موفق بودهاند و میدانند که چیزهای بیشتری برای دستیابی وجود دارد—هدف من ایجاد تغییرات کوچکی است که بزرگترین نتایج را ایجاد میکند.
از کار انفرادی گرفته تا مصاحبه با رهبران در پادکست من و به اشتراک گذاشتن پیام خود به عنوان یک سخنران، از اینکه بخشی از رشد شخصی و حرفه ای بسیاری از افراد هستم، هیجان زده هستم. این هیجان آنقدر بخش بزرگی از شخصیت من شده است که می دانم این واقعاً هدف من در زندگی است.
از دست دادن همه چیز ساده ترین راه برای تغییر زندگی شما به سمت هدفی بالاتر نیست، اما چیزی است که برای تغییر در هسته ام لازم بود. این تغییر در خودم به من اجازه داد تا به صدها مالک کسب و کار کمک کنم تا پول بیشتری کسب کنند، تیمهای نخبه را استخدام کنم و به رهبران قدرتمندتر تبدیل شوید. مشاهده این که رشد در دیگران پاداشی باورنکردنی برای انعطاف پذیری و شهامتی است که برای من لازم بود تا از جایی که در سال ۲۰۱۰ سال قبل ایستاده بودم به جایی که امروز هستم برسم.
امیدوارم مجبور نباشید مثل من از نو شروع کنید. اما اگر این کار را انجام دهید، میتوانید منتظر سفری برای رشد و یادگیری باشید که مطمئناً نتیجه خواهد داد—اگر انعطافپذیری و شجاعت بازگشت به عقب را داشته باشید از نو اختراع کنید.
من این کار را کردم. و شما هم می توانید.
این مقاله در مارس ۲۰۱۶ منتشر شده و به روز شده است. عکس توسط tuaindeed/Shutterstock
جین همت چندین شرکت میلیون دلاری را راه اندازی و اداره کرده است. او موفق شده، شکست خورده و دوباره موفق شده است – و آنچه را که در این فرآیند آموخته است، می تواند به شما منتقل کند. او به دلیل مربیگری خود با رهبران کارآفرین و مدیران عامل شناخته شده است و سخنران الهام بخش در مورد رهبران در حال توسعه، رهبری فروش و رهبری بازاریابی است. ژن را در پادکست او، رهبران در سنگر یا در تویتر.