چگونه با اجتناب از داستان بنیانگذار، برند خود را بهتر رشد دهید کلیشه ها
چگونه با اجتناب از داستان بنیانگذار، برند خود را بهتر رشد دهید
کلیشه ها
“من نتوانستم مراقبت از پوست تمیزی پیدا کنم، بنابراین خودم را در آشپزخانه خود درست کردم.”
“من نتوانستم دئودورانت طبیعی پیدا کنم که کار کند، بنابراین خودم آن را درست کردم.”
“توسط شکاکان، برای شکاکان.”
“ما واسطه را قطع کردیم.”
آشنا به نظر می رسد؟ اکثر صنایع مملو از افسانههای بیشماری و داستان های مبدا که پایه و اساس برخی از محبوب ترین برندهای جهان شده است. اما همانطور که این داستانها کارایی خود را ثابت کردهاند آنها همچنین کپیهایی به دنیا آوردهاند که منجر به کلیشههای داستانی بنیانگذار میشود که میتواند پیامدهای گستردهتری داشته باشد.
در بیشتر موارد، کلیشهها هستند. به سادگی غیر جالب یا آزاردهنده است. اما برای یک نام تجاری، به ویژه برندهای D-to-C که معمولاً به پروفایل بنیانگذاران خود وابسته هستند، یک کلیشه داستان تأسیس می تواند به یک مانع اساسی برای رشد برند تبدیل شود. اکنون بیش از هر زمان دیگری، مشتریان از برندها انتظارات زیادی دارند.
از بسیاری جهات، کمتر به این موضوع می پردازیم که چرا چیزی را تاسیس کرده اید و بیشتر به این موضوع مربوط می شود. شما که هستید و چه انتخاب هایی برای برند خود انجام داده اید که بیانگر چشم اندازی بزرگتر در جهان است. به همین دلیل، یک کلیشه زمانی می تواند خطرناک باشد که به روشی معتبر گفته نشود یا زمانی که موقعیت پیشرو برای یک برند بدون در نظر گرفتن کل برند باشد. وقتی کلیشه به روایت اصلی تبدیل میشود، و آن روایت یا انجام شده است یا دیگر قانعکننده نیست، فضای کمی برای داستانی متفاوت و قدرتمندتر باقی میگذارد.
اکثر برندها از نیاز به برجستهبودن و اصیل بودن آگاه هستند. بنابراین، پس چرا داستان های مشابه (اگر نه یکسان) هنوز ظاهر می شوند؟ معمولاً کلیشهها به طور واقعی شروع میشوند، اما از آنجایی که رقبا سریعتر و پر سر و صداتر به بازار میآیند، با داشتن روایت در حالی که هنوز تازه است، زودتر برنده میشوند. در همین حال، کمتر برندهای اصلی این موفقیت را می بینند و می خواهند بدون ریسک کردن، آن را تکرار کنند، بنابراین چند کلمه را تغییر می دهند و بر دم برند مبتکر سوار می شوند.
در حالی که داستان هایی مانند “من نتوانستم ⎽⎽⎽⎽⎽⎽⎽⎽ را پیدا کنم، بنابراین ⎽⎽⎽⎽⎽⎽⎽⎽” را ایجاد کردم، ممکن است به نظر بدیهی باشد که باید از آنها اجتناب کرد. قطعاً برندها نیز باید مراقب آنها باشند.
“ساخته شده توسط moms/dads/parents”: قوی> این داستان سعی میکند این ایده را تقویت کند که بنیانگذار ممکن است یک دانشمند نباشد، اما به عنوان یک مادر، پدر یا یک فرد بصری خاص، آنها «فقط میدانند». در حالی که این نوع موقعیتیابی «ضد متخصص»، «ضد شرکتی» و با عقل سلیم ممکن است چیزی هیجانانگیز به نظر برسد که مردم میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و دور آن جمع شوند، در واقع یک تانک کوسه مورد علاقه شماست. بدون لطف.
“باید راه بهتری وجود داشته باشد” یا “تخصص علمی من مشکلی را در یک مجاور حل می کند دسته”: این برند مورد علاقه برندهای متنوعی مانند Dyson، غذای سگ یکشنبه، و آگوستینوس بادر است – که از فناوری توسعه یافته برای التیام سوختگی استفاده کرد و آن را برای مراقبت از پوست ضد پیری به کار برد. دوباره زمانی که محصول واقعا برتر باشد، این می تواند موقعیت بسیار خوبی باشد. اما اگر محصول شما چیزی بیشتر از بستهبندی متفاوت ارائه میدهد، احتمالاً خراب میشود.
“من در حال افزایش آگاهی هستم. و به ⎽⎽⎽⎽⎽⎽⎽⎽ با نام تجاری من”: چه این موضوع افزایش آگاهی Supergoop برای سرطان پوست از طریق محصولات SPF باشد، Bombas حل مشکل جوراب بی خانمان با جوراب، آسیب پذیر بودن سلنا گومز در مورد سلامت روان از طریق رنگ. لوازم آرایشی، مواد غذایی Misfit حل ضایعات مواد غذایی با تحویل غذا، این روند در حال پوشیدن نازک است. من فکر نمیکنم این کلیشه داستان لزوماً تمام شده باشد، اما مگر اینکه محصولات ارزشمند یا برتر را به عنوان یک مزیت برتر برای مصرفکننده برجسته کنید، مصرفکنندگان معمولاً به علت آن اهمیت نمیدهند.
“من یک مؤسس مشهور هستم و میتوانم در مورد ⎽⎽⎽⎽⎽⎽⎽⎽ صحبت کنم یا از آن لذت ببرم”: قوی> ماود و داکوتا جانسون را با سلامت جنسی، اسکارلت جوهانسون با پیتزا رولز، کریسی تیگن با تنقلات و لباسهای استراحت آخرشب، یا کتی استورینو با عرق کردن و عرق سینه را در نظر بگیرید. فکر میکنم چند لحظه با این ایده که هر فرد مشهوری یکی از بنیانگذاران یا مدیر خلاق یک برند CPG باشد، فاصله داریم.
به طور واقع بینانه، برخی از برندها همیشه داستان های تاسیس مشابهی دارند. اما این نیز درست است که برخی از داستان ها آنقدر گفته شده است که دیگر آنقدر قوی نیستند که بتوانند روی پای خود بایستند. به همین دلیل است که هر زمانی که برندی را راهاندازی میکنید، باید نه به این فکر کنید که در حال حاضر با هم صحبت کنید یا وارد مکالمه فعلی در دسته خود شوید، بلکه باید به آینده و ایجاد یک دسته جدید فکر کنید تا مخل باشید.
برندها همچنین باید به خاطر داشته باشند که یک داستان پایهگذاری فقط شروع است – “روزی روزگاری” آنها. اگر به این فکر نمی کنید که چگونه بر آن بسازید، یک قوس روایی قانع کننده ایجاد نمی کنید. بنابراین فقط داستانی را تعریف نکنید که احساس آشنا بودن دارد، بلکه آن را بگویید که ارزش به یاد آوردن دارد.
برای کارمندان