آیا می خواهید یک دروغگو را تشخیص دهید؟ علم می گوید از آنها سوالاتی بپرسید این
آیا می خواهید یک دروغگو را تشخیص دهید؟ علم می گوید از آنها سوالاتی بپرسید
این
راستش را بگویید. فکر می کنید مردم چقدر دروغ می گویند؟ انواع پاسخها را برای این سؤال خواهید یافت:
- مطالعهای از مدتها قبل در Journal of Basic and Applied Social Psychology پیشنهاد کرد که دروغ گفتن ممکن است شایع باشد و ۶۰ درصد از مردم اعتراف کنند. به دروغ گفتن تنها پس از یک مکالمه ۱۰ دقیقه ای.
- نه، تیموتی لوین، متخصص فریبکاری از دانشگاه آلاباما، بیرمنگام، که کارش جدیدتر است، می گوید: این کار بسیار کمتر است. موارد بیشتر مانند یک یا دو بار در روز به طور متوسط.
- اما نویسنده پاملا مایر، که کتابی در مورد دروغ گفتن نوشت و گفتگوی فوقالعاده پرطرفدار TED در مورد این موضوع، به طور دیگری به آن نگاه میکند، و نشان میدهد که اکثر مردم در هر بین ۱۰ تا ۲۰۰ دروغ هستند. روز.
راستش را بگویم، من نمی دانم حق با چه کسی است. صرف نظر از این، آیا مفید نیست که با اطمینان بیشتر بدانیم که آیا کسی حقیقت را میگوید یا نه؟
این جایی است که علم به دست میآید؟ in.
نوشتن اخیراً در مجله معتبر، مجله بین المللی روانشناسی و تحلیل رفتار، آلدرت وریج، استاد روانشناسی اجتماعی کاربردی در دانشگاه پورتسموث در انگلستان، مطالعه جدیدی که نشان میدهد یک ترفند ساده میتواند افشای دروغگوها را آسانتر کند.
این به یافتن راههایی برای افزایش قدرت شناختی آنها مربوط میشود. بارگذاری کنید، به طوری که حفظ یک دروغ دشوارتر می شود. به طور خاص، کار Vrij و همکارانش پیشنهاد میکند که افراد را وادار کنید تا بخشی از توجه خود را بر یک مفهوم یا کار مهم دیگر متمرکز کنند – در حالی که شما به طور همزمان از آنها درباره هر چیزی که فکر میکنید ممکن است درباره آن دروغ میگویند سؤال کنید.
<. div class="standardText" readability="34">
این مطالعه شامل ۱۶۴ داوطلب شد که از آنها خواسته شد تا مواضع خود را در مورد “موضوعات مختلف اجتماعی که در اخبار بودند”، همانطور که خلاصه دانشگاه آن را توصیف میکرد، توصیف کنند.
سپس، داوطلبان به دو گروه تقسیم شدند: گروهی که در صورت پرسش درباره احساساتشان توسط گروهی جداگانه، حقیقت را میگفتند. مصاحبهکنندگان، و گروه دومی که به آنها گفته شد که تا حد امکان قانعکنندهتر دروغ بگویند.
از آنجا، داوطلبان به سه دسته تقسیم شدند. زیرگروه ها:
- از یک گروه از داوطلبان خواسته شد تا شماره ثبت خودرو را به خاطر بسپارند و به خاطر بیاورند. mber–نماینده یک وظیفه ذهنی ثانویه.
- از گروه دوم داوطلبان نیز خواسته شد تا ثبت نام را به خاطر بسپارند، اما به آنها گفته شد که این جزئیات بسیار مهم است و اگر بتوانند جریمه خواهند شد. آن را به درستی به خاطر نمی آورید.
- آخرین گروه از داوطلبان اصلاً اشاره ای به ثبت نام خودرو نداشتند.
نتیجه؟ داوطلبانی که به آنها آموزش داده شده بود دروغ بگویند، و در گروه دوم بودند – کسانی که خواستند ثبت نام را به خاطر بسپارند و همچنین به آنها گفته بودند که این کار مهم است – احتمال بسیار کمتری داشت که بتوانند مصاحبه کنندگان مطالعه را فریب دهند. نسبت به گروه اول و سوم وریج پس از آن گفت: به دروغگویان فرصت خوبی داده می شود تا فکر کنند چه می گویند. “وقتی فرصت فکر کردن کمتر می شود، حقایق اغلب معقول تر از دروغ به نظر می رسند.”
وریج اولین کسی نیست که پیشنهاد می کند. که حواسپرتی ذهنی ممکن است کار را برای مردم سختتر کند که جزئیات یک دروغ را ثابت نگه دارند. اما من فکر میکنم جزئیات اینجا، مطالعه را بهویژه جالب میکند – و بهویژه اگر به توانایی شناسایی حقیقتگویان در تجارت تکیه کنید.
به طور خلاصه، من فکر می کنم که این به جای یک رویکرد تاکتیکی محدودتر، یک رویکرد استراتژیک به معضل است.
برای به عنوان مثال، اجازه دهید به سخنرانی بسیار محبوب TED که در ابتدا توسط مایر ذکر کردیم برگردیم، که بیش از ۳۱ میلیون بازدید. اسرار آشکار کردن دروغگوها که او توصیف میکند عمدتاً درباره «گفتههای» زبانی و رفتاری است، مانند:
- انکارهای غیرمنتظره (بهطور غیرمنتظره رسمی) زبان، مانند مثالی که از بیل کلینتون میزند که میگوید: “من با آن زن رابطه جنسی نداشتم، خانم لوینسکی”)، یا
- زبان فاصلهگیری، مانند، “راستش را بگویم… ” یا “با صداقت…”
- زبان بدن مشکوک. به عنوان مثال، او میگوید، دروغگوها ظاهراً قسمت بالایی بدن خود را بیشتر منجمد میکنند و میتوانند به زور تماس چشمی داشته باشند.
هرچقدر هم که جذاب به نظر می رسد، متوجه منظور من در مورد اینکه تاکتیکی به نظر می رسد و نه استراتژیک چیست؟
حتی اگر همه این «گفتنها» با دروغگویی مرتبط باشد، حقیقت جویان و دروغگویان جدی ممکن است در نوعی مسابقه تسلیحاتی با بهترینها قرار بگیرند. دروغگوها “گفته ها” را کشف می کنند و سپس یاد می گیرند که آنها را به نمایش نگذارند.
با یک رویکرد استراتژیک تر، مانند مطالعه پورتسموث، شما آنقدر به دنبال رفتارهای خاص نیستید، اما در عوض کمتر به دنبال آن هستید با افزودن مؤلفههایی که در وهله اول، درست نگه داشتن داستانهای نادرست را برای آنها سختتر میکند. >اکنون، وریگ و همکارانش تشخیص میدهند که محدودیتهایی برای سناریوی دقیقی که مطالعه کردهاند وجود دارد. مطمئناً، اگر بخواهید یک مصاحبه شغلی یا یک مذاکره تجاری را با درخواست از شخصی برای حفظ شماره ثبت ماشین شروع کنید، کمی عجیب میشود.
اما میتوانید پیچیدگیها و حواسپرتیهای ذهنی دیگری را اضافه کنید. چند ایده:
- شاید چیزی در این ایده وجود داشته باشد که افراد در زمین گلف معامله می کنند. خود بازی ممکن است به عنوان یک تلاش ذهنی اضافی در مطالعه پورتسموث عمل کند.
- وگرنه، Vrij پیشنهاد میکند که کاری مانند “رانندگی ماشین” را معرفی کنید. او تا به امروز ادامه می دهد که منظورش “شبیه ساز” است. اما چرا سعی نکنید در حالی که از او خواسته اید که شما را به جایی برساند، ترتیبی دهید که در مورد یک موقعیت بالقوه با کسی صحبت کنید؟
- یا در غیر این صورت، ممکن است به آسانی اصرار برای جزئیات بیشتر در یک مذاکره باشد، وقتی می دانید که طرف مقابل طرف یک ضرب الاجل یا یک کار مهم دیگر در همان زمان دارد.
همانطور که در کتاب الکترونیکی رایگان خود می نویسم، علوم اعصاب: ۱۳ راه برای درک و آموزش مغز شما برای زندگی، هیچ چیز جذاب تر از این نیست مغز انسان و روشهای غیرمنتظرهای که در آن کار میکند.
و اگر یک ترفند کوچک مانند افزایش بار شناختی کمتر موثر می شود، چرا آن را امتحان نمی کنند؟ راستش، من دوست دارم بشنوم که چگونه برای شما کار می کند.
تصمیمات بهتر