برای انتخاب بهترین کسب و کار از قانون “نمره نامه” استفاده کنید اهداف هر سه ماهه
برای انتخاب بهترین کسب و کار از قانون “نمره نامه” استفاده کنید
اهداف هر سه ماهه
من دریافتهام که هدفگذاری با تیمم یکی از سودمندترین فعالیتها در تجارت من بوده است. در واقع، من اغلب گفتهام که اگر بخواهم تنها یک هفته از سال را روی کسبوکارم صرف کنم، همه آن را صرف هدفگذاری با تیمم میکنم.
اما صرف نظر از اینکه از کدام چارچوب هدف گذاری استفاده می کنید یا چند هدف تعیین می کنید، مهم ترین چیز این است که به اهداف مناسب برای کسب و کار خود برسید. وقتی با شرکتها مشورت میکنم، اغلب متوجه میشوم که آنها اهدافی را بر اساس غریزه درونی خود تعیین میکنند، بهجای اینکه به طور انتقادی به این نگاه کنند که باید تلاش خود را برای پیشبرد هر چه سریعتر کسبوکار به کار گیرند.
<. div class="standardText" readability="36">
من می توانم یک کتاب کامل در مورد این موضوع بنویسم – و یک فصل کامل در مورد آن در کتاب آینده ام، Come Up For Air نوشتم >–اما در حال حاضر، در اینجا دو روش بیخبر برای انتخاب اهداف مناسب برای کسب و کارتان وجود دارد.
نقاط ضعف خود را برطرف کنید
من همیشه فرآیند هدف گذاری را با بررسی نقاط ضعف شرکتم شروع می کنم. این جایی است که ما بیشترین سود را داریم، بنابراین تعیین اهداف در این زمینه ها منطقی است. به قول جی آبراهام، من میخواهم قبل از تعیین اهداف پیرامون پروژهها یا ابتکارات جدید، مطمئن شوم که از همه چیزهایی که میتوانیم به دست میآوریم.
روند من ساده است. در آغاز و پایان هر سه ماهه، من به هر دپارتمان یک رتبه بندی ساده – از A تا F – بر اساس عملکرد آنها می دهم. این می تواند مبتنی بر متریک باشد، اما تا حد زیادی ذهنی است. من در نظر میگیرم که تیم چقدر با هم خوب کار میکند، آیا آنها در چارچوب بودجه خود عمل میکنند، چند وقت یکبار ضربالاجلها از دست میرود، و غیره.
در ابتدای هر سه ماهه، رتبهبندیهای هر بخش را بررسی میکنم. این به من ایده روشنی میدهد که باید تلاشهای خود را کجا متمرکز کنیم و با کمی کنکاش، چه نوع اهدافی را ممکن است برای سه ماهه آینده تعیین کنیم.
بهعنوان مثال، اگر تیم بازاریابی ضعیف عمل کند، دلیل آن را بررسی میکنم. اگر آنها کم کار باشند، میتوانیم هدفی را برای استخدام یک عضو تیم بازاریابی جدید تعیین کنیم. اگر محدودیتهای فنی مانع آنها میشود، میتوانیم هدفی را در مورد یافتن ابزار بهتر و اجرای آن تعیین کنیم. اگر ما نیاز به تولید محتوای بیشتری داشته باشیم، ممکن است هدفی برای باز کردن یک جریان محتوای جدید یا افزایش تولید محتوا در یک زمینه وجود داشته باشد.
نقاط قوت خود را پیدا کنید
با توجه به ضعفهایمان، سپس به آنچه خوب پیش میرود نگاه میکنم. من دوست دارم برخی از توصیه های دن سالیوان، بنیانگذار مربی استراتژیک و یک افسانه کارآفرین را در اینجا بگنجانم.
او اغلب به کارآفرینان میگوید که با پرسیدن چند سوال ساده، کارهایی را که بهترین انجام میدهند دوچندان کنند، مانند:
- بهترین پیشنهادات شما چیست؟
- بزرگترین نقاط قوت شما چیست؟
- چگونه می توانید آنها را گسترش دهید؟
- اقدام بعدی برای انجام آن چیست؟
- و چه کسی باید مسئول آن باشد؟
با این، می توانم به سه ماهه گذشته نگاه کنم تا ببینم نقاط قوت ما کجاست و چه چیزی خوب پیش می رود. سپس میتوانم با تعیین اهدافی که بخشهای با عملکرد برتر ما را حتی بالاتر میبرد، آن را دو چندان کنم.
این اهداف ممکن است در مورد توسعه باشند. محصولات جدیدی که بر روی محصولات از قبل موفق گسترش می یابند یا به بهبود روند فروش موفق ادامه می دهند. من همیشه به جای سرمایهگذاری زمان و پول برای چیزی که ممکن است نتیجهای داشته باشد یا نکند، از فرصتی استفاده میکنم تا آنچه را که کار میکند دوبرابر کنم.
از چارچوب مناسب استفاده کنید
در Leverage، ما اهداف خود را با چارچوبی به نام OKRs پیادهسازی میکنیم که در استارتآپهایی مانند گوگل، اینتل و اوبر بسیار معروف است. . چارچوبهای هدفگذاری مشابه زیادی وجود دارد، اما یکی از دلایلی که من OKR را دوست دارم این است که میتوانند حتی ذهنیترین هدف را به چیزی واضح و قابل اندازهگیری تبدیل کنند.
این عامل مهمی است که باید در نظر گرفته شود، زیرا به این معنی است که میتوانید اهداف ذهنی بیشتری مانند “بهبود کارایی تیم عملیات ما” یا “ایجاد نسخه بهتری از فرآیند فروش خود” را روشن کنید. با OKR، این نوع اهداف با همسویی به عنوان یک تیم بر روی نتایج کلیدی مبتنی بر متریک مشخص می شوند که در صورت دستیابی، ثابت می کند تیم به هدف بزرگتر دست یافته است.
چه از OKR استفاده کنید یا نه، درس ساده است. در ابتدای هر سه ماهه، زمانی را برای رفع نقاط ضعف خود اختصاص دهید، نقاط قوت خود را دوچندان کنید و از یک سیستم هدف گذاری استفاده کنید که کاملاً مشخص می کند که آیا شما و تیمتان به اهداف خود رسیده اید یا خیر.
در Leverage، ما اهداف خود را با چارچوبی به نام OKRs پیادهسازی میکنیم که در استارتآپهایی مانند گوگل، اینتل و اوبر بسیار معروف است. . چارچوبهای هدفگذاری مشابه زیادی وجود دارد، اما یکی از دلایلی که من OKR را دوست دارم این است که میتوانند حتی ذهنیترین هدف را به چیزی واضح و قابل اندازهگیری تبدیل کنند.
این عامل مهمی است که باید در نظر گرفته شود، زیرا به این معنی است که میتوانید اهداف ذهنی بیشتری مانند “بهبود کارایی تیم عملیات ما” یا “ایجاد نسخه بهتری از فرآیند فروش خود” را روشن کنید. با OKR، این نوع اهداف با همسویی به عنوان یک تیم بر روی نتایج کلیدی مبتنی بر متریک مشخص می شوند که در صورت دستیابی، ثابت می کند تیم به هدف بزرگتر دست یافته است.
چه از OKR استفاده کنید یا نه، درس ساده است. در ابتدای هر سه ماهه، زمانی را برای رفع نقاط ضعف خود اختصاص دهید، نقاط قوت خود را دوچندان کنید و از یک سیستم هدف گذاری استفاده کنید که کاملاً مشخص می کند که آیا شما و تیمتان به اهداف خود رسیده اید یا خیر.
مکاشفه، و اساساً هیچکس خوشحال نیست