حتی نوابغ خلاق هم چیزهایی می آفرینند که کار نمی کنند
در سال گذشته، من شیفته کارهای خلاقانه و افرادی بودم که برای امرار معاش این کار را انجام میدهند. من فکر می کنم همه چیز با این نقل قول از Ira Glass شروع شد:
“هیچ کس به افرادی که مبتدی هستند – و من واقعاً ای کاش کسی این را به من می گفت – نمی گوید که همه ما که کار خلاقانه انجام می دهیم … چون سلیقه خوبی داریم وارد آن می شویم. اما مثل این است که یک شکاف وجود دارد، اینکه برای چند سال اولی که چیزهایی می سازید، چیزی که می سازید چندان خوب نیست، خوب؟ آنقدرها هم عالی نیست. واقعاً آنقدرها هم عالی نیست. تلاش می کند خوب باشد، جاه طلبی دارد که خوب باشد، اما آنقدرها هم خوب نیست…. بسیاری از مردم هرگز از آن مرحله عبور نمی کنند. بسیاری از مردم در آن نقطه، آنها را ترک کردند.
“و چیزی که من فقط می خواهم با تمام وجود به شما بگویم این است که اکثر کسانی که می شناسم کارهای خلاقانه جالبی انجام می دهند، آنها مرحله ای از سال ها را پشت سر گذاشتند که در آن سلیقه واقعاً خوبی داشتند و می توانستند بگویند که چه هستند. ساختن آنطور که میخواستند خوب نبود—آنها میدانستند که کوتاه است، چیز خاصی که ما میخواستیم نداشت.
«و چیزی که به شما میگویم این است که همه از آن عبور میکنند. و برای اینکه شما از آن عبور کنید، اگر در حال حاضر آن را پشت سر می گذارید، اگر تازه از آن مرحله خارج می شوید، باید بدانید که این کاملا طبیعی است.
«و مهمترین کاری که میتوانید انجام دهید این است که کارهای زیادی انجام دهید—انجام حجم عظیمی از کار…. زیرا تنها با گذراندن حجم زیادی از کار است که در واقع میتوانید آن شکاف را جبران کرده و از بین ببرید. و کاری که می سازید به خوبی جاه طلبی های شما خواهد بود. مدتی طول می کشد، مدتی طول می کشد—طبیعی است که کمی طول بکشد. و شما فقط باید از طریق آن بجنگید، باشه؟»
لحظه شکست من در موفقیت
من مجذوب این شکاف شدم. در زندگی خلاقانهام، احساس میکردم که آماده هستم تا حجم زیادی از کار را پشت سر بگذارم. من این کار را با قدرت انجام دادم. امید. حتی شادی.
و سپس من تصادف کردم — سخت .
من متوجه شدم که چرا گلس گفت بسیاری از مردم هرگز از این مرحله عبور نمی کنند. دلیلش این نیست که ضعیف هستند. به این دلیل است که من تصمیم گرفته ام این مرحله بی رحمانه است. هیچ کس با عقل درست خود نمی این مرحله از شکست را برای موفقیت پشت سر نمی گذارد.
تلاش برای از بین بردن این شکاف بارها و بارها قلبم را شکست – و بدترین قسمت این است که حتی نمی توانم برای خودم متاسف باشم زیرا این کار را برای خودم انجام می دهم. من چه مشکلی دارم؟
من در واقع سعی کردم در این مرحله متوقف شوم. من تلاش کردهام تسلیم شوم. من می توانم دفترچه های خود را برای اثبات آن به شما نشان دهم. هر استخوانی در بدن من تقریباً هر روز می خواهد متوقف شود. زمانی که مطمئن نیستید هیچ کدام از آنها به کجا میرود، قرار دادن خود و کارتان دردناک است—یا بدتر از آن، زمانی که احساس میکنید کاملاً نامرئی هستید.
نقل قول شیشه در گوشم زنگ می زند و به کارم ادامه می دهم، به این باور ادامه می دهم که شاید روزی این شکاف را کم کنم.
اما در فاصله بین همه الهام و اعتماد به نفس، احساس نامرئی بودن باز می گردد. من از این که چگونه یک احساس نادیده گرفته شده به سرعت به حس بی استعداد بودن تبدیل می شود شگفت زده می شوم. بی ارزش. من نمی دانم که آیا کار من هرگز به جاه طلبی های من نمی رسد. شاید حقیقت واقعاً این باشد: من به اندازه کافی خوب نیستم. یا بهتر است بگوییم: من هرگز به اندازه کافی خوب نخواهم بود.
رویداد غیرمنتظره
وقتی چنین احساسی دارم، معمولا سعی میکنم خودم را در چیزهایی که به من الهام میبخشد خفه کنم. به پیشنهاد یکی از دوستان، موردی که تابستان گذشته طی یک از شک به خود، تصمیم گرفتم در نمایشگاه دیزنی شرکت کنم. این یک کنوانسیون طرفداران است که هر دو سال یکبار برگزار میشود و در آن تریلرهای فیلم را به نمایش میگذارند و مهمانان غافلگیرکننده را به نمایش میگذارند.
خودم را در کنفرانس غرق میکنم، ساعتها در صف منتظر میمانم و سعی میکنم راهم را از میان انبوهی از طرفداران دیزنی، جنگ ستارگان و مارول باز کنم. صبح اول، ساعتها زیر آفتاب داغ لسآنجلس منتظر میمانم تا به داخل بروم (و من کمترین متعهد هستم؛ بسیاری از مردم شب قبل از اردو خارج شوید — اگرچه انجام این کار مجاز نبود در طول نمایشگاه ۲۰۲۲). شدید است فوق العاده است.
اما روز آخر خسته شدم. کمی آهسته تر حرکت می کنم، در محوطه اصلی نمایشگاه پرسه می زنم و حتی می خوانم «آیا می خواهی آدم برفی بسازی؟» در ایستگاه کارائوکه تا وقت ناهار، جت لگ و صف ها به من می رسد. من قصد دارم به جای منتظر ماندن در صف برای یک جلسه دیگر به هتل خود برگردم—شاید از یک ناهار آرام در اتاقم لذت ببرم.
اما همینطور که دارم از لحظه حضورم در صحنه کارائوکه دور میشوم، زنی را میشنوم که میگوید جاش گاد قرار است بعدازظهر در جلسه Frozen باشد. من حتی به شرکت در آن فکر نمی کردم زیرا فکر می کردم هیچ راهی وجود ندارد که بتوانم وارد شوم. اما گاد؟
گاد در چند سال گذشته برای من جذاب بوده است – او در بسیاری از چیزهایی که من دوست دارم درگیر است. یخ زده، بله، اما همچنین لایو اکشن Beauty and the Beast و نمایش تلویزیونی او The Comedians. چیزی در او وجود دارد که من فقط دوست دارم. و وقتی به نمایه IMDb او نگاه میکنم، نمیتوانم کسی را ببینم که میداند چه معنایی را پشت سر گذاشتن تعداد زیادی کار – از برنامههای لغو شده و فیلمهایی که هیچکس درباره آنها نشنیده است – برای رسیدن به جایی که کار شماست با جاه طلبی های شما مطابقت دارد من مجذوب او هستم و می خواهم بیشتر بدانم.
جستجوی الهام در هنگام شکست خوردن
به جای اینکه به اتاقم برگردم، تصمیم میگیرم برای این جلسه صف بکشم… سه ساعت زودتر. قرار است در بزرگترین اتاق مرکز همایش باشد، جایی که اولین تریلر فیلم را نشان میدهند، و میدانم که میخواهم نزدیک باشم. من نمیخواهم گاد را از ردیف عقب بهعنوان یک عکس روی صفحه نمایش بزرگ ببینم. من می خواهم احساس کنم که در یک اتاق هستیم.
بنابراین، تابلوها را دنبال میکنم تا وارد آن شوم و به معنای واقعی کلمه به زیرزمین مرکز همایش آناهیم به یک منطقه انتظار انبار مانند هدایت میشوم. من بیستمین طرفدار صف هستم. صادقانه بگویم احساس احمقانه ای دارم. اینجا من به تنهایی در این کنوانسیون منتظر زیرزمینی هستم. من چه کار می کنم؟ احساس عجیبی دارم. احساس عجیبی دارم.
در اعماق وجودم، می دانم که در جستجوی الهام برای عبور از شکست هایم برای موفقیت. می دانم امیدوارم چیزی که این افراد خلاق می گویند به من کمک کند که به جلو بروم و این کار را ادامه دهم حجم کار.
من در طبقه سرد گاراژ مانند در کنار سایر شرکت کنندگان اختصاصی همایش مستقر می شوم. در حالی که از کیفم یک بالش و از پلیورم یک پتو درست می کنم، دراز می کشم و چشمانم را می بندم.
سه ساعت بعد، صف پشت سرم بزرگ شده است. همه ما از گیجی مینی کمپ زیرزمینی خود بیدار شدیم و به طبقه بالا به سالن همایش رفتیم، در چند ردیف از صحنه نشسته بودیم. ما دوباره زنده می شویم. ما آماده ایم ما تعجب می کنیم که چه کسی قرار است ظاهر شود. گاد؟ کریستن بل؟
خود جلسه درباره موسیقی Frozen و این دو ترانه سرایی برنده اسکار رهبری آن را بر عهده خواهند داشت. ما هم از این موضوع هیجان زده ایم، اما نمی دانیم چه اتفاقی قرار است بیفتد. ما نمی دانیم که آنها چگونه همه ما را به باد می دهند.
گاهی اوقات، برای موفقیت باید شکست بخورید
گاد و بل ظاهر می شوند. و آنها به همان اندازه که همه ما تصور می کردیم لذت بخش هستند.
اما این ترانهسراها – کریستن اندرسون-لوپز و رابرت لوپز – هستند که ما را تغییر میدهند، جورابهایمان را از بین میبرند، خلاقیت را به ما آموزش میدهند بدون اینکه اصلاً سعی کنند چیزی به ما بیاموزند.
آنها کاری شجاعانه انجام می دهند، کاری نادر، کاری که بسیاری از هنرمندان حاضر به انجام آن نیستند: آنها درباره آهنگ هایی صحبت می کنند و آهنگ هایی را می نوازند که فیلم را نساخته اند. آنها در مورد شکست برای موفقیت صحبت می کنند.
ایجاد به وفور
هنگامی که آنها صحبت می کنند، این مصاحبه یوتیوب را به یاد می آورم یک بار تیلور سوئیفت را تماشا کرد، جایی که او در مورد روند نوشتن خود چنین گفت: “من ۴۰ تا ۵۰ آهنگ خواهم نوشت و سپس ۱۳ یا ۱۴ آهنگ را خواهم ساخت. این بسیار باعث میشود که آن را پایین بیاورید و مطمئن شوید که به بهترین چیزها میرسید… بنابراین برای من کمی طول میکشد.» او درباره دو سالی که ممکن است طول بکشد تا یک آلبوم بسازد صحبت میکرد، و من وقتی به کریستن و بابی گوش میدهم درباره سالهایی که برای ساختن یخ زده صحبت میکنند، به او فکر میکنم، روزهایی که در اطراف نیو قدم میزدند. شهر یورک به جای نوشتن – گیر کرده، مسدود شده است. آنها در مورد جلسات تلفنی در سراسر کشور به ما می گویند – آنها در نیویورک و کارگردانان در لس آنجلس به آنها می گویند که یک آهنگ کار نمی کند، که قرار است قطع شود.
من می توانم چیزی را پشت چشمان آنها هنگام صحبت کردن، پشت صداقتشان احساس کنم. برای من خیلی واضح است که زمان هایی وجود داشت که نوشتن این آهنگ ها دردناک بود، وقتی شنیدن مردم می گویند که آهنگی کار نمی کند، دل درد می کرد. تقسیم کردن. در حال ویرایش.
احساس درد ویرایش
ویرایش ضروری است—بنابراین همه چیزهایی که تا به حال داشتهام میگوید < a href="https://www.rachelgrosvenorauthor.com/edit-creative-writing/" target="_blank" rel="noreferrer noopener">درباره کارهای خلاقانه و همه کسانی که تا به حال با آنها صحبت کرده ام بخوانید خلاقیت و من به این اعتقاد دارم. اما احساس میکنم به اندازه کافی نمیشنوم که چقدر میتواند واقعاً دردناک باشد. فقط می توانم حدس بزنم که یکی از این دو دلیل است:
- من همه کارها را اشتباه انجام میدهم، به همین دلیل است که این درد را تجربه میکنم.
- وقتی آن را پشت سر گذاشتید، صحبت کردن در مورد آن به نوعی سخت است، یا نمیکنید. حتی نمیخواهم به آنجا برگردم چون خیلی وحشتناک بود و ترجیح میدهی فقط روی قسمتهای خوب تمرکز کنی و در مورد آن صحبت کنی.
- آنها هم میترسند که این کار را اشتباه انجام دهند.
شکست را در آغوش بگیرید تا بتوانید موفق شوید
و اینجا روی صحنه، درست در مقابل من، این ترانه سرایان برنده اسکار به نظر می رسد می گویند که بله، می تواند دردناک باشد. آنها با کلمات بسیار به ما می گویند: “ببینید، ما هم شکست خوردیم!” آنها به من می گویند: «حتی ما هنوز هم باید حجم زیادی از کار ایجاد کنیم تا به چیزهای خوب برسیم. ادامه بده ایسا! تسلیم نشو!» آنها دقیقاً این را نمی گویند، اما این چیزی است که من می شنوم.
و آن آهنگ هایی که فیلم را نگرفتند؟ من گوشه هایی از آهنگ های پایانی را می شنوم که در نت های حذف شده پیچیده شده اند. در آن آهنگها، میشنوم که ترانهسراها برنده اسکار میشوند.
همه چیزهایی که هنرمندان خلق میکنند بینقص، برنده اسکار یا حتی قابل استفاده نیستند. حتی نابغه ها هم روزهایی دارند که باید هر کاری را که انجام داده اند در سطل زباله بیندازند و همه چیز را از نو شروع کنند. برای شکست در موفقیت. من به این فکر کردم که فقدان «روزهای سطل زباله» نیست که یک هنرمند خوب را می سازد، بلکه شجاعت این است که بارها و بارها با سطل زباله ارتباط برقرار می کند.
و این سخت است.
اما میتواند به آهنگهایی مانند “Let it Go” نیز منجر شود (زمانی که ایدینا منزل برای خواندن آن با سوئیفت در تامپا، فلوریدا بیرون آمد، من جوری فریاد زدم که قبلاً هرگز نداشتهام و شاید دیگر هرگز نخواهم کرد) – یک آهنگ که بچه های کلاس دوم کلوپ دختر و پسر هر روز یک تابستان برای من می خواندند و به جای عیسی به من السا می گفتند. من هر بار درست با آنها آواز می خواندم، و بیش از حد امید امیدوار بودم که کلمات غرق شوند، که آنها قدرت و حمایت لازم را برای “آزمایش محدودیت ها و شکستن” پیدا کنند.
این مقاله در آوریل ۲۰۱۶ منتشر شده و به روز شده است. عکس GaudiLab/Shutterstock
عیسی ادنی نویسنده و مجری تلویزیونی است که توسط مجله GOOD به عنوان یکی از ۱۰۰ نفر برتر در حال حرکت جهان به جلو معرفی شده است. او در حال حاضر در حال نوشتن کتابی درباره رویاها است. او را در تویتر دنبال کنید یا در IsaAdney.com بیشتر بدانید .