من لپ تاپ کارم را در یک بین المللی شلوغ گم کردم فرودگاه. این چیزی است که بعد از اینکه من عصبانی شدم اتفاق افتاد
من لپ تاپ کارم را در یک بین المللی شلوغ گم کردم
فرودگاه. این چیزی است که بعد از اینکه من عصبانی شدم اتفاق افتاد
از دست دادم لپ تاپ کاری من جمعه گذشته در یک فرودگاه بین المللی شلوغ . این همه امکانات یک فاجعه عظیم. فوری من اضطراب احتمالاً یک سال از زندگی من کم کرده است.
در زیر توضیح خواهم داد که چگونه آن را از دست دادم، بعداً چه اتفاقی افتاد، و چگونه همه چیز به پایان رسید. نکاتی از تجربه (و یک تشکر صمیمانه و پاداش همراه برای هر کسی که به من کمک کرد).
این داستان چگونه در یک بحران آرام بمانیم (در نهایت)، و شاید کمی بیشتر روی بینی: اگر چیزی واقعاً، واقعاً، واقعاً مهم را از دست دادید، چه کاری باید انجام دهید. داستان اینجاست.
من باید به جای گرمی بروم
من در شمال شرقی زندگی می کنم، آنجا زمانی در اوایل بهار هر سال میرسد که بنزینم تمام میشود تا به تابستان برسم. من به تعطیلات نیاز دارم، و باید جایی گرم باشد.
امسال، ما فکر کردیم که همه چیز را مشخص کرده ایم. تعطیلات بهاری مدرسه یک هفته قبل از عید پاک بود و من هزاران مایل خطوط هوایی داشتم. بنابراین، من و خانواده ام تصمیم گرفتیم برای یک هفته به پورتوریکو برویم. برای امکان سفر، خواهرشوهرم و خانواده اش به ما پیشنهاد دادند تا زمانی که ما نبودیم از توله سگ ۷ ماهه ما مراقبت کنند.
تنها مشکل جزئی؟ آنها در ماساچوست زندگی می کنند و ما در نیوجرسی هستیم. اما، ما به یک راه حل رسیدیم:
- به بوستون رانندگی کنید، شب را با آنها بگذرانید و توله سگ خود را با او حل و فصل کنید. پسرعموها.
- برای چند روز آفتاب، تفریح، سواحل و ماجراجویی از فرودگاه لوگان خارج شوید.
- در پایان هفته به بوستون برگردید و سپس به نیو بروید. همپشایر برای عید پاک، جایی که با شوهر شوهرمان ملاقات میکردیم، دوباره با توله سگمان جمع میشدیم و زمانی را صرف جشن گرفتن مهمترین تعطیلات مذهبیمان با خانوادههای بیشتر میکردیم.
همسرم از من پرسید: “آیا فکر میکنی میتوانی در سفر ما کاملاً برق را از برق جدا کنی و کامپیوترت را در خانه بگذاری؟”
«ههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههیم.
من برای خودم کار میکنم، بیشتر کاری را که انجام میدهم دوست دارم، و یک معتاد به کار هستم که عذرخواهی نمیکنم. شاید روزی کسب و کار من آنقدر موفق شود که بتوانم آن را به مدت یک هفته به طور کامل به دست دیگران بسپارم. اما هنوز نه.
فقط هرج و مرج خالص در اطراف
هنوز، مراحل ۱ و ۲ بدون مشکل از بین رفتند. ما تعطیلات واقعاً فوقالعادهای داشتیم، و در حالی که من یک یا دو ساعت از اینجا و آن طرف برای انجام کارهای تجاری دور میزدم، بیشتر در هدفم که حضور داشتم و از اوقات دوری در کنار خانوادهام لذت میبردم موفق شدم.
اما، در مرحله ۳ مشکلی وجود داشت. زمانی که ما نبودیم، خانواده خواهرشوهرم بیمار شدند و آنها تصمیم گرفتند که رانندگی عید پاک را انجام ندهند. به نیوهمپشایر آنها مردمی بسیار سخاوتمند هستند و به ما پیشنهاد دادند که توله سگ ما را در فرودگاه به استقبالمان برسانند تا بتوانیم با بیشترین سرعت ممکن به سفر ادامه دهیم.
به من اجازه دهید صحنه را پس از فرود در فرودگاه بوستون شرح دهم، زیرا بسیار مهم است:
- اول، ماساچوست، البته بسیار سردتر از پورتوریکو بود. ما مسافران کلیشهای بودیم که چمدانهایمان را در پیادهرو در منطقه ورودیها حفر میکردیم و به دنبال لباسهای گرمترمان میگشتیم.
- دوم، ما در زمان بسیار محبوبی به لوگان ضربه زدیم. همانطور که بیرون منتظر بودیم، جایی برای توقف ماشین ها وجود نداشت و فقط هرج و مرج خالص در اطراف بود. پدر و مادرم ایستادند، و ما مجبور شدیم دو بار پارک کنیم در حالی که تا حدی مسیر عابر پیاده را مسدود کرده بودیم.
- اگر نگاهها میتوانست مرگ را بکشد، خیرهای که یک سرباز ایالتی ماساچوست که هدایت ترافیک را به من میداد، به من ضربه میزد. نقطه بنابراین، ما با حداکثر سرعت ممکن حرکت کردیم، و با گفتن “سلام” و “متشکرم” و “به زودی خوب شو” به همسرم، در حالی که به سرعت همه چمدان هایمان را در ماشین بسته بندی کردیم.
- ارزش دارد. البته یک نکته اضافی برای تأکید بر این که ما اکنون توله سگ پرجمعیت خود را همراه خود داشتیم، در وسط یکی از شلوغ ترین بخش های ورودی در آمریکا، بالا و پایین می پرید و داد می زد و از یک دیدار دوباره احساسی لذت می برد.
ما تا جایی که می توانستیم سریع حرکت کردیم. و اگر بتوانم حیاتی ترین جزئیات داستان را ارائه دهم، در عجله ما کاری را انجام ندادم که معمولاً در آن خیلی خوب هستم: از ماشین عقب نشینی نکردم، به صحنه اطرافمان نگاه نکردم و ساختم. مطمئن باشید که ما چیزی را فراموش نکرده بودیم.
“اوه خدای من، من خیلی احمقم”
این چیزی است که ما آن را پیشنمایش مینامیم، زیرا حدود یک ساعت پس از سفرمان به نیوهمپشایر، همسرم به من پیشنهاد کرد که شاید اگر بقیه مسیر را رانندگی کند، بتوانم در طول سفر چند کار مربوط به کار را انجام دهم. (و مجبور نیستیم آنها را پس از رسیدن انجام دهیم).
این باعث شد که به یک استراحتگاه بزرگراه برویم و کشف کنیم که کیسه ای که فراموش کرده بودم در ماشین بار کنم چمدان دستی ام از هواپیما، که لپ تاپم را در آن داشتم، که اساساً شامل کل تاریخچه کسب و کار کوچک من بود.
آخرین باری را که چنین اضطراب فوری احساس کردم را به خاطر نمی آورم. اعتراف میکنم که واکنش من در پنج یا ۱۰ دقیقه اول پس از اینکه متوجه شدم رایانه از بین رفته است، آن چیزی نبود که شما میخواهید برای فرزندانتان الگو قرار دهید. بدجوری خراب کرده بودم و فقط خودم را مقصر می دانستم. من خیلی احمق بودم و چند نکته را گفتم که قرار نیست اینجا دوباره چاپ کنم.
در ذهنم، روند فکرم به این صورت پیش رفت:
اوه خدای من، من خیلی احمقم. چه کار کردم؟ چه کار کردم؟ خوب. توی اون کیف چی بود؟ کامپیوتر. شارژرها احتمالا مقداری لباسشویی نسخه خجالت آور خفیف برای جوش نه چندان خفیف روی پای من. عینک پشتیبان / اضطراری من و کلاه بیسبال مورد علاقه من. آیا آن کلاه را دیگر می سازند؟ من آن کلاه را دوست داشتم.
اما تمرکز مورفی، تمرکز. روی کامپیوتر چیست؟ آخرین بار کی پشتیبان گرفتم؟ من یک پیش نویس کامل از یک پیشنهاد کتاب در مورد آن دارم. آیا من آن را در جای دیگری کپی کردم؟ آیا می توانم آن را به خوبی به خاطر بسپارم تا دوباره آن را خلق کنم؟
آیا کسی بعد از اینکه کیف را رها کردم، آن را دزدید؟ این یک جرم فرصت بود، زیرا آنها نمی دانستند که من کیف را فراموش می کنم. یعنی نمیدونستم فراموشش میکنم چه شانسی وجود دارد که شخصی که کیف را می دزدد بلافاصله پس از اینکه من آن را فراموش کردم اتفاق بیفتد؟ اما آیا این اصلا مهم است؟
راهی برای پاک کردن لپ تاپ از راه دور وجود دارد، اینطور نیست؟ من کاملا مطمئن هستم که جیسون آتن در مورد آن در Inc.com نوشته است.
اما آیا همه مجوزها را برای آن تنظیم کردهام؟ آیا آنقدر شارژ شده بود که بتوانم این کار را انجام دهم؟ صبر کنید، من اظهارنامه مالیاتی خود را در آن لپتاپ دریافت کردهام. و هزاران ایمیل شخصی. آیا کسی قرار است از همه آن برای سرقت هویت من استفاده کند؟ آیا از تعطیلات کارائیب بازگشتهام تا فقط در «Identify Theft Island» فرود بیایم؟
حتی با چه کسی در فرودگاه تماس می گیرید؟ آیا گمشده و پیدا شده وجود دارد؟ آیا مانند دکمه “بستن درب” در آسانسور است که واقعاً هیچ کاری انجام نمی دهد؟ آیا کسی تا کنون چیزهایی را که در یک فرودگاه بین المللی گم کرده است پیدا می کند؟
صبر کنید، پلیس ایالت آنجا بود، من با آنها تماس خواهم گرفت. شماره پلیس ایالت چقدر است؟ برای این کار نمی توانید با ۹۱۱ تماس بگیرید، می توانید؟ آیا باید بچرخیم و با یک ساعت رانندگی به فرودگاه برگردیم؟ تا خروجی بعدی چقدر است؟ آیا باید یک دور برگردانم و از میانه عبور کنم؟
به دنیای من خوش آمدید. خوشبختانه دو چیز برایم پیش آمد. اول، من همسرم را داشتم که در بحران بسیار آرامتر از گاهی اوقات من است.
دوم، من یک داشتم. عبارت ۷ کلمهای که در سربازی یاد گرفتم و خوشبختانه به خودم آموزش دادهام که در هنگام وحشت بارها و بارها بیصدا بگویم: «آهسته آرام است، و نرم سریع است».
ایست کنید و برنامهریزی کنید
این ضربالمثل اساساً به این معناست که وقتی مضطرب و هیجانزده هستید و احساس میکنید میل شدید فقط برای انجام کاری (مانند مسابقه در میان ایالتی و عجله به فرودگاه با خانواده خود و یک توله سگ در هوندا CR-V پر بار): نکنید.
به جای آن: توقف کنید. به مسائل روشمند فکر کنید. برنامه ای بسازید.
همسرم در آن مرحله خیلی جلوتر از من بود. او در گوگل جستجو کرد و به شماره دفتر گمشده و پیدا شده واقعی در لوگان رسید. در حالی که منتظر بودم تا او این کار را انجام دهد، برنامه “Find My” را در آیفون خود امتحان کردم و متوجه شدم که (خدا را شکر)، در حالی که حتی به یاد نداشتم این کار را انجام داده باشم، MacBook Pro خود را در حساب خود ثبت کرده ام و این به من نشان می داد که رایانه هنوز در لوگان است.
با گمشده و پیدا شده تماس گرفتم، یکی در واقع پاسخ داد. به محض اینکه وضعیت را توضیح داده بودم و کیفم را شرح داده بودم – با لوگوی شرکت قدیمی همسرم روی آن – زن آن طرف خط چهار کلمه گفت که از جمله خوشامدگوییهایی بود که میتوانستم تصور کنم:
همیشه زمانی که می توانید به تعطیلات بروید
مصائب اینطور نبود کاملاً تمام شده بود، زیرا داشت دیر می شد، و من متوجه شدم که کاری که باید با پدر خوب انجام داد در این موقعیت این بود که رانندگی به نیوهمپشایر را تمام کنم، خانواده ام را پیاده کنم، سپس خودم به فرودگاه برگردم و سپس سفر را انجام دهم. بار سوم به نیوهمپشایر برگشتم.
حداقل به این ترتیب، زمان خواب و همه چیز فوق العاده مختل نمی شود، و فقط مردی که (من) را به هم ریخته بود، باید گناهان بی توجهی خود را جبران کند.
پس این واقعاً داستان این است. چند دقیقه بی توجهی، شاید ۱۵ دقیقه وحشت خالص، و سپس ۷ یا ۸ ساعت دیگر رانندگی که در طی آن فرصت کافی داشتم تا به کارهایی که انجام دادهام و چقدر خوش شانس بودم فکر کنم. چیزی که به ذهنم رسید:
- از همه چیز در لپ تاپ خود نسخه پشتیبان تهیه کنید. اتوماسیون دوست شماست، اما بررسی کنید که کار میکند.
- “نگاه به عقب” را در روال خود بسازید: هر چند وقت یکبار توقف کنید، عقب نشینی کنید و سعی کنید به هر کاری که انجام می دهید دیدی عینی داشته باشید و مطمئن باشید که از دست نمی دهید. هر چیزی. من متوجه هستم که این توصیه خوبی برای دنیای فیزیکی و چیزهای متافیزیکی است.
- اگر از مک بوک استفاده می کنید، مطمئن شوید که همه آن را به درستی ثبت کرده اید تا از راه دور ردیابی کنید. اگر از فناوری دیگری استفاده میکنید، روش مشابهی برای انجام همان کار پیدا کنید.
- هراس به ندرت چیزی را بهتر میکند. به راستی که آهسته صاف است و صاف کند. توقف کنید، تا جایی که می توانید احساسات خود را کنترل کنید و سعی کنید به طور روشمند به مشکلات خود فکر کنید. وقتی کارتان تمام شد، آنها هنوز آنجا خواهند بود.
- اگر نویسنده هستید، به یاد داشته باشید که هر چیزی که در زندگی شما اتفاق می افتد می تواند خوراک یا مقاله باشد.
- در نهایت، شاید به طرز متناقضی: به تعطیلات بروید!
در واقع، احساس خندهداری دارد. برای گفتن داستان یک سفر کاملاً خارقالعاده و تمرکز بر چیزی که تنها نقطه ضعف مطلق بود. اما واقعاً کمک میکند تا همه چیز را در چشمانداز قرار دهیم.
اوه، و اگر اتفاقاً شما سامری خوبی هستید که به من مراجعه کردید. لپتاپ به گمشدهها در فرودگاه لوگان در جمعه خوب، روی پیوندی که در بیو من پیدا میکنید کلیک کنید و به من اطلاع دهید متشکرم دوست من. شام در شمال غربی آماده است.
< /div>
شریک؟ در اینجا چیزی است که برای این بنیانگذار کار کرد